-
- 1395/08/03 13:51
- 1622
- 1395/08/03 13:51
- 1622
دفتر امور شهداء بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق(ع)
دیدار دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع) با خانواده شهید مدافع حرم مصطفی قربانی+گزارش تصویری
دیدار دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع) با خانواده شهید مصطفی قربانی چهارشنبه ای که گذشت انجام شد.
در روز چهارشنبه(95/7/28) جمعی از دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع) به دیدار خانواده شهید مدافع حرم مصطفی قربانی رفتند که در ادامه گزارشی از این دیدار را از زبان یکی از حضار میخوانید:
چهارشنبه ای که گذشت بعد نماز مغرب و شام بود که آروم آروم با بچه هایی که از قبل ثبت نام کرده بودند و بعضی هاشون هم که موقع حرکت اتوبوس تصمیم گرفتند با ما باشند، سوار اتوبوس 🚎 شدیم و به سمت جنوب تهران حرکت کردیم. این ساعت تو روز چهارشنبه معمولا خیابون های منتهی به جنوب تهران ترافیکه. البته بچه ها هم که بی کار ننشستند. یکی از بچه ها شروع کرد دم گرفتن و برامون روضه خوند.
به هر حال بعد یک ترافیک به محل قرار رسیدیم. از اونجا یه وانت جلوتر از ما حرکت کرد تا ما رو به خونه شهید راهنمایی کنه. بعد که پیاده شدیم، فهمیدیم این راننده وانت « آقا مرتضی » است.
آقا مرتضی برادر شهید مصطفی قربانی شهید مدافع حرم از « تیپ فاطمیون » است.
وارد منزل شهید شدیم. منزل محقری بود. اما اهالی باصفای این منزل مخصوصا آقا مرتضی که با صحبت های گرم و خودمونی و با آن ادبیات جذابش جلوه ی در و دیوار خانه را از یادمان برد!
یادم رفت از پدر شهید بگویم از پدری که متاسفانه رنج از دست دادن پسر، امروز زمین گیرش کرده، دیگر نه زبانی برای حرف زدن دارد، نه پایی برای راه رفتن...
خواستیم از شهید برایمان بگویند که آقا مرتضی پیشی گرفت و سر کلام را باز کرد.
از آقا مصطفی گفت. از رفاقت هایشان، از خاطرات تلخ و شیرینشان و از رفتنش و از برگشت پیکرش و...
خواستیم پدر هم برایمان کمی حرف بزند. چیزی بگوید. نصیحتی بکند. ما سر صحبت را باز کنیم با او بیشتر گرم بگیریم. مزاحی کنیم تا شاید کمی چهره ای که اندوه و درد از دست دادن یوسف، پیر و زمین گیرش کرده بود کمی عوض شود. کمی لبخند بر لبانش بنشیند.
اما نشد...
دیگر زبان تکلم نداشت. دیگر زبان در دهان خوب نمی چرخد تا درد و دلی کند. حرفی بزند و یا حتی چیزی بخواهد...
آقا مرتضی باز شروع می کند به پدر انرژی می دهد ما هم کمکش می کنیم...
نهایتا اقا مرتضی خود شروع می کند. انگار خود او نیز مدتی در منطقه بوده. کمی درد و دل کرد. کمی از زندگی شان تعریف کرد و از رضایت زندگی خود گفت.
ما هم بر خود واجب دانستیم که از این خانواده و از این پدر و پسر تقدیر نماییم.
لوح یادبود و تابلوی هدیه ای که دوستان آماده کرده بودند را تقدیمشان کردیم و اجازه رخصت خواستیم.
موقع خداحافظی توفیق یافتیم بر دستان این پدر پیر بوسه ای بزنیم چرا که به قول پیر خمین « اینان همان ولی نعمتان امت مایند. »
باز سوار اتوبوس شدیم و عازم شهر ری و زیارت حرم سید الکریم حضرت شاه عبدالعظیم شدیم.
اکثر بچه هایی که با هم همراه شدیم بچه های ورودی سال جدید دانشگاه بودند که امیدواریم با حضور در این برنامه زندگی تحصیلی و انقلابی پر خیر و برکتی را در پیشه رو داشته باشند.