تصویر منتشر نشده از 40 سالگی آیت الله مهدوی کنی
مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر کرد؛
توصیه رهبر معظم انقلاب درباره نحوه انتقاد بعد از انتخابات
منبع: آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ خاطرات آیتالله مهدویکنی
نحوه "نفوذ" کلاهی در حزب جمهوری اسلام
ولایتمداری شهید رجایی در قضیه گروگانهای آمریکایی
برگرفته از کتاب دولت های شهید رجایی، شهید باهنر و آیت الله مهدوی کنی
برخورد شهید رجایی با ابرقدرت شرق
برگرفته از کتاب دولت های شهید رجایی، شهید باهنر آیت الله مهدوی کنی
معیار انتخاب اعضای دولت از نظر شهید باهنر
پایگاه مركز اسناد انقلاب اسلامی؛ در روزهای پایانی خرداد 1360، سازمان مجاهدین خلق (منافقین) با صدور بیانیهای رسما اعلام كرد كه وارد فاز مسلحانه و جنگهای خیابانی علیه جمهوری اسلامی شده است و پس از آن، ترور جمعی از مهمترین نیروهای انقلاب اسلامی را كلید زد؛ اما با مروری بر رخدادهای سال 60 و تاثیر عوامل نفوذی و ایجاد شبكه نفوذ در ترورها میتوان دریافت كه سازمان منافقین پیش از آنكه اعلامیه جنگ مسلحانه با نظام نوپای جمهوری اسلامی را صادر كند طی برنامهریزی گسترده زمینههای آن را فراهم كرده بود؛ یكی از آن اتفاقات انفجار دفتر نخست وزیری و ترور محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر بود.
آیتالله مهدوی كنی كه در آن زمان وزیر كشور بود درمورد نحوه "نفوذ" عوامل مخرب میگوید: «متاسفانه در اوایل انقلاب بر اثر نبود تجربه كافی، گروهكهای ضد انقلاب در نهادها و در نیروهای امنیتی و انقلابی نفوذ كرده بودند. از جمله آنان "كشمیری" در نخستوزیری و "كلاهی" در حزب جمهوری بودند. اصلا دقت و احتیاط نمیشد. هركسی كه به انقلابی بودن تظاهر میكرد به او اعتماد میكردند... كلاهی و كشمیری هم از این راه وارد شدند.« [1]
حجتالاسلام علیاكبر ناطقنوری نیز در خاطرات خود درباره كشمیری میگوید: «[در جلسه روز 8 شهریور] آقای كشمیری هم دبیر این جلسه بود كه او هم از عوامل نفوذی بود معالاسف حتی شهید رجایی هم به ایشان اعتماد پیدا كرده بود.»[2] هرچند كشمیری بالاترین نفوذی سازمان منافقین در جریان انفجار دفتر نخستوزیری بود اما نمیتوان كشمیری را حلقه آخر نفوذ در دفتر نخست وزیری دانست و او تنها یك حلقه از عملیات نفوذ در دستگاههای امنیتی بود.
***نحوه نفوذ كشمیری ***
روز یكشنبه 22 شهریور 1360، دادستان كل كشور اعلام كرد كه عامل انفجار ساختمان نخست وزیری "مسعود كشمیری" بود كه از نخستین ساعات پس از انفجار به عنوان یكی از شهدای این فاجعه نام برده شده بود. آیتالله ربانی املشی همچنین گفته بود: «انفجارها توسط عوامل نفوذی كه توانسته اند نفاق به خرج بدهند و چهره كریه و ضدانسانی خود را در پس چهره نفاق مخفی بدارند و در سازمان های دولتی و انقلابی نفوذ كرده اند و به موقع این اعمال از آنها سر می زند... راجع به انفجار دفتر نخست وزیری، تقریبا همان روز اول معلوم شد كه عامل انفجار چه كسی بوده است و ما این مطلب را می دانستیم و كمابیش بعضی ها هم حرف میزدند و البته این اولین باری است كه یك مقام مسئول این مطلب را افشا می كند.»[3]
البته همانطور كه گفته میشود نفوذ مسعود كشمیری به دفتر نخستوزیری به یكباره صورت نگرفت بلكه روند نفوذ وی پلهپله بود. مهمترین قسمتهایی كه كشمیری موفق به نفوذ در آن شد عبارت بودند از: كمیته اطلاعات اداره دوم ارتش، ستاد خنثی سازی كودتای نقاب (نوژه) و دفتر نخستوزیری.
1- نفوذ در اداره دوم ضد اطلاعات ارتش از طریق رئیس دفتر دولت بازرگان
مسعود كشمیری در نخستین ماههای پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت كمیته مستقر در اداره دوم ارتش درآمد. شواهد حاكی از آن است كه نفوذ كشمیری در اداره دوم ضد اطلاعات ارتش از كانال رئیس دفتر مهدی بازرگان، صورت گرفت. سرهنگ محمدمهدی كتیبه، رئیس وقت اداره دوم ارتش، در خصوص چگونگی نفوذ كشمیری از طریق "ابراهیم حكیمی"، رئیس دفتر بازرگان میگوید: «از طرف نخستوزیری عدهای را برای حفظ اسناد و مدارك سری و طبقهبندی شده در ارتش مأمور كردند. از جمله این افراد آقای كشمیری بود... بدین ترتیب وی (كشمیری) كلیه اسناد سری و طبقهبندی شده نیروی هوایی، ضد اطلاعات و حفاظت اطلاعات آن نیرو را در اختیار گرفت. او تا كمی قبل از انفجار دفتر نخستوزیری در نیروی هوایی بود و با آقای "محمد رضوی" [رئیس كمیته اداره دوم ارتش] و آقای "[حبیبالله] داداشی" كه آنها هم از نخست وزیری معرفینامه داشتند و در ستاد مشترك فعالیت اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی انجام میدادند، همكاری داشت.»[4]
در نامه معرفی مسعود كشمیری به نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی آمده بود: «بدین وسیله آقای مسعود كشمیری از دفتر نخستوزیری برای بررسی اسناد و مدارك طبقهبندی شده تا رده به كلی سری تعیین گردیدهاند به آن نیرو معرفی میشوند. دستور فرمایید مسئولین امر در این زمینه، تسهیلات لازم معمول و همكاری بایسته به عمل آید.»
آیتالله ریشهری در خاطرات خود درمورد نفوذ كشمیری به كمیته اطلاعات اداره دوم ارتش میگوید: «...مسئله خطرناكتر، نفوذ آنان (منافقین) در این مجموعه (یعنی كمیته اطلاعات اداره دوم ارتش) بود. در این مجموعه كه از نیروهای انقلابی تشكیل میشد منافقین دست كم 2 نفوذی داشتند: یكی همین شخص یعنی كشمیری و دیگری جواد قدیری، كه بعد از انفجار نخست وزیری به خارج گریختند.»[5]
بدین ترتیب مسعود كشمیری به واسطه حكمی كه از سوی دفتر دولت موقت در 9 تیرماه 58 برای دسترسی به اسناد تا رده به كلی سری نیروهای مسلح به وی داده شده بود، از اختیارات ویژهای در محل بایگانی اسناد طبقهبندی شده برخوردار بود؛ گفتنی است كه پروندههای سری مربوط به پروژههای حساس آمریكا در نیروی هوایی زمان محمدرضا پهلوی مانند پروژه HB یا IBEX نیز در همین مقطع مورد دستبرد واقع شد و پس از انفجار دفتر نخست وزیری، برخی از این اسناد و نقشهها به همراه یك دستگاه رمزكننده تلفن از خانه كشمیری كشف شد.
2- نفوذ كشمیری در ستاد خنثیسازی كودتای نقاب
مسعود كشمیری به دلیل سابقهای كه در كمیته مستقر در اداره دوم ارتش داشت، همزمان با كشف كودتای 18 تیر 59، وارد ستاد خنثیسازی كودتا شد. گفته میشود در شب اول كودتا قرار بود بنیعامری، اصلیترین عامل اجرایی كودتا، توسط كشمیری دستگیر شود و وی برای دستگیری میرود ولی اعلام میكند كه او از دست ما فرار كرد.
محمد رضوی درباره حضور كشمیری در ستاد خنثیسازی كودتا و زمینهسازیهای او به منظور نفوذ به نخستوزیری میگوید: «مسعود كشمیری یكی از تشكیل دهندگان اولیه ستاد خنثیسازی كودتا بود و جریان نیروی هوایی را به كمیته اداره دوم و سپاه وصل كرده بود. در اواخر سال 59 برای مقابله با جریانات ذكر شده، تغییراتی در شكل ستاد انجام شد و كشمیری اظهار كرد كه كار او در ستاد بازدهی ندارد و درخواست انتقال به نخست وزیری را داد و با درخواست او مخالفت شد و در نتیجه در ستاد خنثی سازی به كار خود ادامه داد. در اوایل فروردین 60 مسائلی در ستاد خنثی سازی به وجود آمد كه موجب از هم پاشیدگی نسبی این ستاد شد.»[6]
3- نفوذ كشمیری در نخست وزیری
كشمیری پس از نفوذ در كمیته اطلاعات اداره دوم ارتش، موفق شد تا به نخستوزیری نیز نفوذ كند. وی در اوایل سال 60 از طریق "علیاكبر تهرانی" به دفتر محسن سازگارا، معاونت سیاسی و اجتماعی بهزاد نبوی رفت و در واحد تحت مسئولیت "محسن سازگارا" به فعالیتهای خود ادامه داد.
محسن سازگارا ضمن اعتراف به قصور خود در باز گذاشتن راه نفوذ، درباره نفوذ كشمیری به نخستوزیری میگوید: «مسعود كشمیری كارمندی بود كه از ستاد خنثیسازی كودتا و بنا به نیاز یكی از واحدهای معاونت سیاسی اجتماعی كه بنده مسئول آن بودم به دفتر سیستان و بلوچستان آمد و مدتی در معاونت این دفتر و قسمت برنامهریزی و تشكیلات و سازماندهی كار كرد... بعد هم با توجه به نیازی كه معاونت تحقیقات و اطلاعات نخستوزیری به وجود دبیر برای شورای امنیت داشت و تمایلی كه خود كشمیری نشان داد موافقت كردم و او به آن واحد رفت.»[7]
بدین ترتیب زمینههای نفوذ كشمیری در نخستوزیری مهیا شد و وی با موافقت "بهزاد نبوی" و "كامبیز قنبری" معروف به خسرو تهرانی به دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری منتقل شد و همزمان با تشكیل شورای امنیت كشور در خرداد 60، با حكم خسرو تهرانی به عنوان جانشین دبیر شورای امنیت كشور معرفی شد.
آیتالله مهدویكنی درباره چگونگی نفوذ مسعود كشمیری در نخستوزیری میگوید: «كشمیری هم مدتی بود كه توسط آقای "بهزاد نبوی" و "آقای قنبری" [معروف به خسرو تهرانی، رئیس اداره اطلاعات نخست وزیری] به عنوان منشی و دبیر جلسه معرفی شده بود. من اطلاع از سابقه ایشان نداشتم، ولی بعدها گفتند كه او از توابین است و قبلا از اعضای منافقین بوده و توبه كرده و بعد هم در گزینش نیروی هوایی مشغول به كار شده و از او تعریف میكردند.»
به علاوه براساس خاطرات آیتالله مهدوی كنی بهزاد نبوی در جلسه شورای امنیت ملی كه در روز یكشنبه 8 شهریور برگزار شد شركت نكرده بود.[8]
***خسارتهای نفوذ كشمیری***
نفوذ كشمیری كه در نهایت به شهادت رئیس جمهور و نخستوزیر ایران ختم شد میتوانست خسارتهای بسیار سنگینتری را به نظام نوپای جمهوری اسلامی تحمیل كند؛ براساس شواهد موجود، نفوذی سازمان منافقین درصدد ترور رهبر كبیر انقلاب اسلامی بوده است. چنانچه مرحوم حجتالاسلام احمد خمینی نقل كرده است: «آن شخص كه با منافقین كار میكرد، یعنی كشمیری، بنا بود یك چمدان مواد منفجرا را بیاورد و در كنار حضرت امام(ره) بگذارد؛ در زمانی كه ریاست جمهور، رئیس مجلس و نخستوزیر و وزرا خدمت حضرت امام(ره) آمدند [از محل] سه راه بیت حضرت امام آمدند و گفتند آقای كشمیری با یك ساك هست كه در آن ساك وسایل و چیزهایی كه بناست یادداشت كنند قرار دارد؛ گفتم نه ما اجازه نمیدهیم. كشمیری از ترس اینكه نكند مسئله روشن شود به عنوان اعتراض همراه كیفش برگشت. همان كیف در نخستوزیری جلوی مرحوم رجایی و باهنر گذاشته شد و آنجا را منفجر كرد و این دو شهید بزرگوار را از دست ما گرفت.»[9]
بدین ترتیب هزینه این نفوذ میتوانست بسیار سنگینتر باشد چرا كه فقدان امام خمینی(ره) در نخستین سالهای پیروزی انقلاب اسلامی میتوانست بزرگترین ضربه را به نظام وارد كند كه البته با تیزهوشی مرحوم حاج احمد خمینی این خطر رفع شد.
پی نوشت ها:
1- خاطرات آیت الله مهدوی كنی، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 306.
2- خاطرات حجتالاسلام علیاكبر ناطق نوری، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 247.
3- روزنامه كیهان، دوشنبه 23 شهریور 1360، ص 3.
4- خاطرات سرهنگ محمد مهدی كتیبه، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 198.
5- خاطرات آیت الله محمدی ریشهری،جلد اول، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 184.
6- محمدحسن روزی طلب و محمدمهدی اسلامی، پرونده مسكوت، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 65.
7- پیشین، ص 25-24.
8- خاطرات آیت الله مهدوی كنی، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 310-309.
9- مهدی حق بین، از مجاهدین تا منافقین، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 194.
پایگاه مركز اسناد انقلاب اسلامی؛ آیتالله مهدوی كنی كه سابقه مبارزه با رژیم پهلوی را در كارنامه خود دارد، پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز یكی از اشخاص تاثیرگذار در تاریخ جمهوری اسلامی محسوب میشود كه خاطرات وی میتواند بسیاری از گرههای تاریخی را باز كند. در ادامه بخشی از خاطرات آیت الله مهدوی كنی می آید.
***آیتالله مهدوی كنی: هاشمی در برخورد با رژیم پهلوی نرمتر از بقیه بود ***
آیتالله مهدوی كنی در كتاب خاطرات خود كه توسط "مركز اسناد انقلاب اسلامی" منتشر شده است درباره نوع رفتار جریانات مختلف در مبارزه با رژیم پهلوی میگوید: ما همان وقت هم كه مبارزه می كردیم بعضی از ماها خیلی تند بودیم؛ یعنی در مبارزه با رژیم سابق با تندی عجیبی برخورد می كردیم، به حدی كه تا مرحله اعدام پیش می رفتیم، اما بعضیها بودند كه تا آن حد نمیرفتند و مقداری معتدلتر برخورد می كردند. آقای هاشمی قبل از انقلاب از معتدلین بود و من از وی تندتر بودم، در زندان او در عین حال كه مبارز و مخالف رژیم بود، ولی در برخورد با آنها نرمتر بود. به عنوان مثال در زندان آخر (كه به انقلاب منتهی شد)، من و آقای هاشمی محكوم شدیم. من به چهار سال محكوم شدم و او هم محكوم شد، ولی برخوردها تفاوت داشت.
در آن زمان در كمیته مشترك ضدخرابكاری شخصی به نام "عضدی" بود كه معاون كمیته مشترك و آدم شقیای بود. آقای هاشمی وقتی با او برخورد می كرد آرام بود و گاهی شوخی میكرد، اما من حاضر نبودم با اینها لبخند داشته باشم. لذا عضدی در جلسهای كه بعد از دو، سه ماه تشكیل شد و ما از سلولهای انفرادی بیرون آمدیم، ما را دور هم جمع كرد. آیتالله طالقانی، آقای لاهوتی، آقای انواری، آقای هاشمی، بنده و آقای منتظری در آن جلسه حضور داشتیم. عضدی در آن جلسه گفت: این مهدوی كنی تا حالا یك كلمه راست به ما نگفته، هر چه میگوید دروغ میگوید؛ لذا آقایان را به اوین بردند و بنده را به سلول انفرادی پایین بردند. میگفتند این آدم را باید قدری بیشتر گوشمالی بدهیم تا ببرد.
پاهایم در اثر شلاق زخم بود، مرا به بهداری آنجا برده بودند كه پانسمان كنند. همین عضدی رد می شد به من گفت مهدوی، توی باغ آمدهای یا نه؟ به او گفتم من از اول توی باغ بودم. خلاصه من مقداری تندتر بودم، اما معنایش این نیست كه از آقای هاشمی مبارزتر بودم. این را نمی خواهم بگویم. این مربوط به خصلتهای شخصی، برداشتها و تربیتها بود.
***اختلاف شهید مطهری و لاهوتی ***
آیت الله مهدوی كنی در قسمتی دیگر از خاطرات خود، درباره اختلاف شهید مطهری و آقای لاهوتی در نحوه برخورد با گروههای چپ و منافقین میگوید: من قبل از انقلاب پنج شب آقای مطهری را به مسجدمان - مسجد جلیلی - دعوت كردم. در آن جلسات؛ دانشجویان و جوانها حضور فعال داشتند. در آنجا جناب آقای مطهری بحثی را تحت عنوان علل گریز از ایمان مطرح كرد كه بعدا در كتابی به نام "علل گرایش به مادیگری" چاب شد. وی علل مادیگری و گریز از ایمان را به صورت علمی بیان می كرد و بحثها و نقدهای علمی را بر مسائل الحادی و ماتریالیستی و كمونیستی مطرح میكرد.
شبی از آن شب ها، آقای لاهوتی در آن جلسه حضور داشت، خیلی از این بحث ها ناراحت بود. می گفت آقای مطهری چه می گوید؟ چرا از این حرف ها میزند؟ الان موقع این حرف ها نیست. ما یك دشمن مشترك داریم و آن محمدرضا پهلوی است. باید با او جنگید، ما نباید حرفهایی بزنیم كه كمونیست ها و جوانهای روشنفكر و مجاهدین را ناراحت كند. ما باید برویم و از روی هدف مشترك با آن بجنگیم. بنده به وی گفتم وقتی كه آقای مطهری آمد به خودش بگو، چرا پای منبر نق میزنی، صبر كن پایین بیاید، با خودش صحبت كن.
آقای مطهری از منبر پایین آمد و آقای لاهوتی به او گفت: آقای مطهری! من به شما اعتراضی دارم. بحث هایی كه شما می كنید لغو است. الان موقع این بحث ها نیست. ما یك دشمن مشترك داریم و آن شاه است، همه ما باید در مقابل او قرار بگیریم: كمونیست، غیر كمونیست، خداپرست، غیر خداپرست، مسلمان و غیر مسلمان! همه باید باهم آن هدف را بزنیم تا از بین برود، بعد می نشینیم بحث می كنیم.
آقای مطهری گفت: شما اشتباه می كنید، اتفاقاً باید حالا صفهایمان را جدا كنیم؛ ما با كمونیست ها هدف مشترك نداریم. دشمنی كمونیستها با شاه روی یك جهت است و دشمنی ما با شاه روی جهت دیگر است. اصلاً جهت، جهت واحد نیست. اگر الان جهتگیریهای ما مشخص نشود، فردا كه انقلاب انشاء الله پیروز بشود، اینها میآیند و می گویند: "حاجی انا شریك". ملت ایران با اكثریتی قاطع با شاه مبارزه میكنند و همه مسلمان هستند. علما و روحانیت هم یك عده قلیلی از آنها هستند، آن وقت شما همه را به یك صف میرانی و میگویی همه در یك صف قرار بگیرند؟ نه، این درست نیست. این اشتباهی است كه شما مرتكب می شوید. آن وقت ما دیگر نمی توانیم صف هایمان را جدا بكنیم. از الان باید صف هایمان جدا بشود. در عین حال كه دشمن مشترك داریم، ولی مسائل اعتقادی و اصولی و جهانبینی باید مطرح بشود. و الا از مقصد دور خواهیم شد.
*** نگاه فرانسوی بنیصدر به ریاست جمهوری در جمهوری اسلامی ***
آیتالله مهدوی كنی در بخشی از خاطرات خود درباره روابط خود با ابوالحسن بنیصدر و نیز نحوه برخورد بنیصدر با شهید رجایی میگوید: بنده هیچگاه با بنیصدر دوست نبودم و در خفا در موارد مختلف با او درگیریهای متعدد داشتم، بحثها كردم، نصیحتش كردم، خیلی حرفها زدم. ما در همان موقع به خاطر اینكه تا اندازهای بنیصدر را تعدیل كنیم، جلسه دعوتی داشتیم. آن وقت آقای رجایی نخستوزیر و بنیصدر هم رئیسجمهور بود. در آن جلسه اول بنیصدر آمد و بعد آقای رجایی تشریف آورد. وقتی شهید رجایی وارد شد ما احترام كردیم و جلوی مرحوم رجایی بلند شدیم ولی نبیصدر اصلا تكان نخورد و حتی برنگشت به ایشان مثلا "صبحكم اللهی" بگوید. پس از اتمام نشست مرحوم آقای خسروشاهی به بنیصدر اعتراض كرد و گفت آقای بنیصدر چطور شما هیچ احترامی نگذاشتید؟! این جلسه، جلسه صلح و آشتی بود. چرا وقتی آقای رجایی وارد شد هیچ اعتنایی نكردی؟ بالاخره نخست وزیر مملكت است. بنیصدر گفت كه در فرانسه رسم نیست كه رئیس جمهور به نخست وزیر احترام بكند. من گفتم آقا! اینجا فرانسه نیست، اینجا جمهوری اسلامی ایران است، فرق میكند.
*** فتوای اعدام منافقین توسط منتظری ***
در خاطرات آیتالله مهدوی كنی درباره فتوای منتظری به اعدام "مفسدین فی الارض" آمده است: یادم است یك بار در محل مجلس شورای اسلامی، در نشستی با دوستان درباره قائم مقام رهبری بحث شد و حتی در میان دوستان این مسئله مورد تائید و تصویب قرار گرفت و آقای هاشمی دو پیشنهاد برای بهتر عملی شدن این جریان داد؛ یكی این بود كه رساله آقای منتظری به عنوان مرجع تقلید چاپ و منتشر بشود. چون در آن وقت در شرایط رهبری در قانون اساسی مسئله مرجعیت قید شده بود كه بعدا تغییر كرد و آن قید حذف شد. بنابراین مرجعیت وی می بایست در زمان امام(ره) تثبیت بشود؛ تا آن وقت هم رساله وی رسما منتشر نشده بود.
در آن زمان آقای هاشمی اصرار كرد كه این امر انجام بگیرد و رساله منتظری رسما منتشر شود. عدهای هم حداقل، احتیاطهای حضرت امام (ره) را به آقای منتظری مراجعه میكردند. چون خود امام(ره) نیز در بعضی مسائل كه نمیخواستند اظهار نظر بكنند آنها را به آقای منتظری ارجاع میدادند. من حكم منتظری را درمورد "مفسد فی الارض" یادم است. به خصوص درمورد افرادی كه در رابطه با مواد مخدر دستگیر میشدند، افرادی كه مسلحانه وارد میدان میشدند یا منافقین كه محارب بودند و با اسلحه به جنگ نظام میآمدند. موارد دیگری هم بود كه افراد مجرم مسلح نبودند مثلا قاچاق و خرید و فروش تریاك یا تشكیل مراكز فساد و از این قبیل؛ فتوای آقای منتظری در این گونه موارد این بود كه محارب و مفسد فی الارض هر دو به اعدام محكومند.
*** ماجرای تهمت زدن به آیتالله مهدویكنی توسط اعضای نهضت آزادی ***
آیتالله مهدوی كنی در خاطرات خود درباره تهمت عزتالله سحابی، یكی از اعضای نهضتآزادی به وی میگوید: در جریان انتخابات ریاست جمهوری هفتم، آقای عزتالله سحابی در مجله "ایران فردا" نوشته بود كه مهدوی كنی فتوا آورده است كه به هر طریق ممكن باید آقای ناطق نوری را از صندوقها بیرون آورید، هر چند از طریق تقلب باشد.
ما برای او پیغام فرستادیم كه آقای سحابی، آخر ما با هم [در دوران رژیم پهلوی] زندانی بودیم، همكار بودیم، اول انقلاب در شورای انقلاب با هم بودیم، در دولت موقت با هم بودیم، با هم كار كردیم، خیلی سال ها با هم بودیم، شما چطور مهدوی كنی را بعد از این سالها نشناختید كه چنین عبارتی را دربارهاش نوشتید كه فتوا بدهد با تقلب آقای ناطق را از صندوقها بیرون بیاورید. آیا شما واقعاً چنین باوری داشتید؟ وی گفت كه این، شایعه بوده است و من شایعه را نوشتم. گفتم اگر شما نمی توانستید تحقیق كنید، مثلاً بنده مرده بودم یا در جای دوری بودم و دسترسی به من ممكن نبود شاید عذر شما پذیرفته می شد ولی در اوضاع فعلی لازم بود تلفن میزدید و موضوع را از خودم سؤال می كردید. علاوه بر این شما قضیه را به صورت شایعه ننوشته ای، بلكه به عنوان یك خبر قطعی مطرح كردی. شما كه می توانستید از من بپرسید، چرا چنین دروغ شاخدار را نوشتی؟ بنده كی چنین فتوایی داده بودم. بنده، هیچ گاه و درباره هیچ كس چنین فتوایی نخواهم داد. گفتم شما باید تكذیب كنید. گفت من تكذیب نمیكنم. شما خودت چیزی بنویس من نوشته شما را در مجله میآورم. گفتم ببینید، شما خودتان چیزی را نوشتهاید و اقرار هم میكنید كه شایعه بوده، بعد حالا از بنده میخواهید بیایم تكذیب كنم ؟ من این را از شما نمیپسندم. فكر میكردم شما آدم متدینی هستی، من به افكار سیاسی كار ندارم، ولی فكر میكردم شما اعتقاداتی دارید؛ به یك چیزی یا یك جایی معتقدید، اما آمدهاید چیزی را از روی خیال و شایعه نوشتهاید و حاضر نیستی آن را تكذیب كنی و من به ناچار به دادگاه مطبوعات از وی شكایت كردم.
من هیچگاه از كسی كه علیه بنده حرفی زده باشد شكایت نكردهام، ولی چون واقعاً حیثیت و آبروی روحانیت مطرح بود و در تاریخ هم می ماند، به دادگاه شكایت كردم. وكیل ما محبت كرد رفت و آقای سحابی هم حاضر شد. وی در آنجا - بر طبق نقل وكیلمان - گفته بود كه من اشتباه كردم و دادگاه به خاطر اعترافش به اشتباه و اظهار پشیمانی او را محكوم نكرد. گفتم آیا همین كه وی در دادگاه اظهار پشیمانی كرد كافی است؟ در حالی كه من نظرم این بود كه او محكوم بشود. حالا كه اقرار كرده بدون دلیل حرفی را نسبت داده (كه حرف كمی هم نبود و قطعاً او را محكوم میكردند) آنگاه ما او را می بخشیدیم. ولی دوستان گفتند شما نمیتوانستید او را ببخشید، چون حق و حكم عمومی شخصاً قابل بخشش نمیباشد. خلاصه آقایان هیئت منصفه آمدند رحم كردند و علاوه بر آنها دیگران هم گفتند؛ اینك كه وی اظهار پشیمانی می كند رهایش كنید، من هم دیگر رها كردم. متأسفانه بعد از این هم او در نشریه اش چیزی در این باره ننوشت و عذرخواهی نكرد.
شجاعت آیتالله مهدوی کنی در برابر ساواک
آیت الله مهدویکنی: به بنیصدر رأی ندادم
پایگاه مركز اسناد انقلاب اسلامی؛ پس از فرار محمدرضا پهلوی از ایران و انتشار خبر بازگشت قریبالوقوع امام خمینی(ره) به كشور، انقلابیون با مسائل جدیدی روبهرو شدند؛ حفظ جان امام(ره) و ایجاد امنیت، برگزاری استقبالی باشكوه برای رسمی كردن ورود امام(ره)، برنامهریزی برای هماهنگی نیروها و آماده كردن بهترین مكان برای استقرار ایشان از مسائلی بود كه نیاز به تشكیل كمیتهای برای فراهم كردن این مقدمات را بیش از پیش نمایان میكرد به همین منظور ستاد استقبال از امام(ره) اعلام تشكیل شد.
با آغاز به كار ستاد استقبال، بسیاری از گروههای ناهمسو با انقلاب اسلامی از جمله سازمان مجاهدین خلق كوشیدند تا با استفاده از كانالهای خود به تشكیلات این ستاد نفوذ كنند اما در این بین با ایستادگی نیروهای انقلابی به ویژه آیتالله شهید مطهری مواجه شده و ناكام ماندند. در این نوشتار به تلاشهای منافقین برای رخنه در تشكیلات ستاد استقبال و نحوه مقابله شهید مطهری با این نفوذ مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
*** انتخاب شهید مطهری به ریاست كمیته استقبال از امام(ره)***
در روز شنبه 30 دی ماه 1357 كمیته استقبال از امام خمینی(ره) برای تسهیل ورود ایشان به كشور، حفاظت، تداركات و تشریفات ورود ایشان تشكیل شد و اولین اطلاعیه خود را درباره چگونگی برگزاری مراسم استقبال در سوم بهمن در روزنامههای كثیرالانتشار درج كرد.[1]
اولین و مهمترین موضوعی كه میبایست پس از تشكیل كمیته مورد بررسی قرار گیرد تعیین شخصی از میان اعضا به عنوان سرپرست ستاد استقبال بود. لذا طی جلسهای كه در اول بهمن در مدرسه رفاه برگزار شد پس از رایگیری میان اعضا، آیتالله شهید مطهری به عنوان رییس كمیته استقبال از امام خمینی(ره) و رابط این ستاد با شورای انقلاب انتخاب شد. اجماع اعضا به منظور انتخاب شهید مطهری به ریاست كمیته استقبال رابطه مستقیمی با انعطافناپذیری وی در مقابل جریانهای انحرافی داشت؛ همانگونه كه یكی از دلایل انتخاب شهید مطهری به ریاست شورای انقلاب نیز همین مسئله بود. حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی درباره انتخاب آیتالله مطهری از سوی امام(ره) به ریاست شورای انقلاب میگوید: «اینكه امام به ایشان گفته بودند، من فكر میكنم بیدلیل هم نبوده. چون امام(ره) از بروز خطوط گوناگون، خطوط چپ، راست، ملیگرایی و امثال اینها خوب مطلع بودند كه بعد از پیروزی و آزاد شدن جو، این خطوط ظهور میكند. آن موقع هم این خطوط حمایت خارجی داشت. آقای مطهری در دوران پیش از پیروزی انقلاب قاطعیت خودشان را در مقابل خطوط انحرافی نشان داده بودند و انعطاف ناپذیریشان را از این جهت، این رسالت را قاعدتا با اینكه همه ما بودیم ولی امام(ره) ایشان را انتخاب كرده بودند.»[2]
البته شهید مطهری مدتها قبل متوجه انحراف سازمان مجاهدین شده بود. همانطور كه حضرت آیتالله العظمی خامنهای میفرمایند: «درمورد مبارزه با التقاط هم باید بگویم كه ایشان [استاد مطهری] تا مدتها تنها كسی بود كه به خطر التقاط توجه میكرد. تا سالهال 52 و 53 بسیاری از علمای روشنفكر و فضلا و محققین ما در تهران و قم و در مشهد و جاهای دیگر خطر التقاط را توجه نمیكردند... مرحوم مطهری تنها كسی بود كه مطلقا اغماض نمیكرد و سختگیرانه این نقاط را بیرون میكشید... ایشان در مبارزه با التقاط به نظر من نقش اول و درجه یك را دارند... ایشان بعد از امام(ره) بیش از همه حساسیت نشان داد... مرحوم مطهری در معرفی اینها به امام(ره) نقش داشتند و خودشان آنقدر حساسیت نشان دادند تا عملا كنار كشیدند و آن وقت مجاهدین ایشان را متهم كردند به اینكه سازشكارند و اهل مبارزه نیستند...»[3] بیجهت نبود كه آیتالله خزعلی درباره شهید مطهری اعتقاد داشت كه «همانگونه كه كریستف كلمب كاشف آمریكا بود مرحوم مطهرى كاشف منافقین و بدفكرها و بدخیالها بود.»
***تلاش منافقین برای نفوذ در تشكیلات ستاد استقبال از كانال نهضتآزادی***
با آغاز به كار ستاد استقبال از امام(ره)، منافقین فرصت را مغتنم دیدند تا با استفاده از كانال اصلی خود یعنی نهضتآزادی كه هم در نوفللوشاتو و هم در داخل ایران فعال بود به تشكیلات اجرایی و امنیتی ستاد استقبال نفوذ كنند.
تقریبا همه روایتهای موجود از روزهای ورود امام خمینی(ره) به كشور، نشاندهنده ارتباط نزدیك سازمان مجاهدین خلق و نهضتآزادی است. حجتالاسلام محلاتی درباره ارتباط نزدیك نهضتآزادی با منافقین و مشكلاتی كه متعاقب آن در ستاد استقبال به وجود آمد میگوید: «خطهای مختلفی در آنجا بود. ما با مشكلات زیادی در كمیته استقبال مواجه بودیم. بسیاری از برادرها بودند كه با هم هماهنگ نبودند. خط فكریشان خیلی با هم نمیخواند. برادرهایی كه جز هیئت موتلفه بودند، اینها یك برنامههایی داشتند. برادرانی كه عضو نهضت آزادی بودند یك برداشتهای دیگری داشتند؛ اینها (نهضت آزادیها) با گروه مجاهدین خلق خیلی رفیق بودند.»[4] در ادامه به دو مورد از تلاشهای منافقین برای نفوذ در تشكیلات ستاد استقبال میپردازیم.
1- تلاش منافقین برای حضور در مراسم خوشآمدگویی به امام(ره)
طبق برنامهریزی كمیته استقبال قرار بر این بود كه یك دانشجو در فرودگاه و یك فرزند شهید در بهشت زهرا ورود امام(ره) را خیر مقدم بگویند. در این بین مجاهدین خلق تلاش كردند تا خود را وارد برنامه تشریفات كنند و در این بین بیشترین كمك به آنها توسط نهضتیها صورت میگرفت.
اسدالله بادامچیان، عضو ستاد مركزی و رابط ستاد استقبال و هیئتهای موتلفه در این رابطه میگوید: «آنها (نهضتیها) معتقد بودند كه در فرودگاه بهتر است فرزند یك شهید كه البته منظور آنها فرزند یكی از مجاهدین بود، خیرمقدم بگوید و ما گفتیم كه بهتر است یك دانشجو به عنوان نسل فرهیخته كشور بیاید و صحبت كند. اینها نتوانستند با این پیشنهاد مخالفت كنند و قرار شد یك دانشجو بیاید و صحبت كند. اینكه پیشنهاد آنها چه بود، بماند. هر كه را پیشنهاد كردند یا از نهضتآزادی بود یا از منافقین و جالب است كه میگفتند منافقین را قبول نداریم، ولی این كارها را میكردند... بعد قرار شد در بهشتزهرا فرزند یك شهید خیرمقدم بگوید. آقای توسلی گفت: انصاف بدهید كه بهترین فرد برای گفتن این خیر مقدم پسر بدیعزادگان است. او پسر كوچكی داشت كه میگفت او بیاید. من گفتم: ما راضی نیستیم عناصری كه در این گروهها هستند بیایند و صحبت كنند، چون بعداً این سازمانها سوءاستفاده میكنند. شهید محلاتی دنباله حرف را گرفت و گفت: درست میگویید. اینها نباید بیایند... آقای توسلی وقتی دید اوضاع به این شكل درآمد گفت: ما یك پیشنهاد هم داریم و آن هم اینكه شما از یك پدر و مادر شهید هم استفاده كنید. من متوجه شدم كه اینها دنبال مادر رضائیها هستند و غرضشان از پدر شهید، پدر حنیفنژاد است. گفتیم: امكان صحبت برای سه نفر نیست. خطرناك است. ما ضامن جان امام(ره) هستیم. مردم از صبح آنجا ایستادهاند و منتظر صحبتهای امام هستند.
آقای محلاتی هم پشت سر من با این كار مخالفت كرد. جالب اینجاست كه شاهحسینی هم كه از جبهه ملی بود، مخالفت كرد. آقای مفتح گفتند: من به این شرط موافقم كه از گروههای اسم و رسمدار نباشد. توسلی گفت: سه موافق و سه مخالف و یك موافق مشروط، بنابراین رأی آورد. آقای مفتح گفت: حالا كه رأی آورده بگویید مادر شهید كیست؟ آقای توسلی گفت: آقای مفتح گفتند كه اسم و رسمدار نباشد، ولی این انصاف است كه مادر چهار شهید، یعنی خانم رضائی نباشد؟ گفتم: من كه میدانستم شما دنبال چه بازیهایی هستید. آقای مفتح عصبانی شد و گفت: اگر این جور باشد، من موافقتم را پس میگیرم...»[5]
2- تلاش منافقین برای نفوذ در تیم امنیتی
مهمترین مسئولیت كمیتهاستقبال حفاظت از جان امام(ره) پس از ورود به كشور تا ورود به مدرسه رفاه بود. گویا گروهی در نوفل لوشاتو با پیشنهاد ابراهیم یزدی پیشنهاد میدهند كه این امر به مجاهدین خلق (منافقین) سپرده شود. محسن رفیقدوست در این باره میگوید: «مسئولیت حفاظت از جان حضرت امام به بنده واگذار شده بود، ولی یك روز هنگامی كه داشتیم گروه حافظان جان امام را تشكیل میدادیم از پاریس تماس گرفتند كه حفاظت از امام را به مجاهدین خلق واگذار كنید. به گمانم این پیشنهاد را دكتر یزدی مطرح كرده بود. این در حالی بود كه ما برنامهریزی كرده بودیم و حتی از شهید بزرگوار محمد بروجردی كه از چریكهای قبل از انقلاب بود و من به وسیله شهید عراقی با ایشان آشنا شده بودم، دعوت كرده بودیم تا در این كار ما را یاری كند. او هم حدود 40، 50 نفر از مبارزان را دور خود جمع كرده بود تا برای این كار سازمانی ترتیب دهد و به این ترتیب واگذاری حفاظت از امام به مجاهدین خلق منتفی شده بود.»[6]
اكبر براتی از اعضای واحد حفاظت در خصوص تلاش سازمان مجاهدین برای برعهده گرفتن این مأموریت میگوید: «سازمان مجاهدین در تلاش بود تا كار حفاظت فرودگاه و حضرت امام را به عهده گیرد. چند بار هم افرادی را نزد آقای رفیقدوست و حاج مهدی عراقی فرستادند تا با این كار موافقت كنند ولی آنها قبول نكردند.» شواهد موجود حاكی از آن است كه سازمان مجاهدین درباره امكانات امنیتی نیز هرگز صداقت نداشتند. آنچنان كه علی دانش منفرد میگوید: «نمایندگان سازمان مجاهدین در مذاكرات فیمابین درخواست 15 اسلحه كمری و 15 موتور مجهز كردند درحالی كه سازمان از لحاظ امكانات نظامی مجهزتر از دیگر گروه های مسلح بود. برخلاف سازمان مجاهدین سایر گروههای چریكی دیگر صادقانه برخورد كرده و حتی تهیه برخی از تجهیزات را خودشان برعهده گرفتند و تنها كمبود وسایل را از كمیته درخواست كردند.»[7]
علی تحیری از اعضای گروه صف نیز در این رابطه میگوید: «سازمان مجاهدین هم در این مورد پیشنهادی داده بود كه این سازمان و تشكیلاتش حفاظت امام را همراه با شرایط خاصی [برعهده بگیرد] اولاً سلاح میخواستند و میگفتند كه اسلحههای ما را هنگام دستگیری تقی شهرام و لو رفتن ما، از دستمان گرفتند و سلاح نداریم، دوم اینكه باید در هر بخشی كه امام میآید تا بهشتزهرا، در نقاط مختلف آن پرچم مخصوص خودمان با علامت مشخص باشد. بعد هم در رادیوها، جراید و سایر رسانههای گروهی عنوان كنند كه حفاظت امام را سازمان مجاهدین به عهده دارند.»
***مقابله شهید مطهری با نفوذ منافقین در ستاد استقبال***
موضع شهید مطهری دررابطه با جریانهای انحرافی كاملا مشخص بود. وی پیش از پیروزی انقلاب نیز اعتقاد داشت كه نیروهای مذهبی باید راه خود را با منافقین جدا كنند. به عنوان مثال آیتالله مهدوی كنی در خاطرات خود روایت میكند كه چگونه برخورد قاطع شهید مطهری با مجاهدین خلق باعث شد تا عدهای از جمله آقای لاهوتی به این موضوع واكنش نشان دهند. آیتالله مهدوی كنی میگوید: «آقای لاهوتی گفتند آقای مطهری من به شما اعتراض دارم. بحثهایی كه شما میكنید لغو است الان موقع این بحثها نیست. همه ما یك دشمن مشترك داریم و آن شاه است. غیر خداپرست، خداپرست و مسلمان و غیرمسلمان. همه باید با هم آن هدف را بزنیم تا از بین برود بعد مینشینیم بحث میكنیم. آقای مطهری گفتند شما اشتباه میكنید. اتفاقا باید حالا صفهایمان را جدا كنیم. ما با كمونیستها هدف مشتركی نداریم. دشمنی كمونیستها با شاه روی یك جهت است و دشمنی ما با شاه روی جهت دیگر است. اصلا جهت جهت واحد نیست. اگر الان جهت گیریها مشخص نشود فردا كه انقلاب انشاالله پیروز شود اینها میآیند و میگویند حاجی انا شریك. ملت ایران با اكثریتی قاطع با شاه مبارزه میكنند و همه مسلمان هستند. علما و روحانیت هم یك عده قلیلی از آنها هستند، آن وقت شما همه را به یك صف میرانی و میگویی همه در یك صف قرار بگیرند؟ نه، این درست نیست. این اشتباهی است كه شما مرتكب میشوید. آن وقت ما دیگر نمی توانیم صفهایمان را جدا بكنیم. از الان باید صفهایمان جدا بشود. در عین حال كه دشمن مشترك داریم، ولی مسائل اعتقادی و اصولی و جهانبینی باید مطرح بشود. و الا از مقصد دور خواهیم شد.»[8] این افق دید شهید مطهری باعث شد تا با مدیریت وی، برنامه نفوذ منافقین در تشكیلات ستاد استقبال شكست بخورد. در ادامه نحوه مقابله شهید مطهری با نفوذ منافقین در ستاد استقبال بررسی میشود.
1- مخالفت شهید مطهری با خوشآمدگویی منافقین به امام(ره)
چنانكه در فوق اشاره شد، منافقین تلاش كردند تا خود را به عنوان سخنران به ستاد استقبال تحمیل كنند و حتی با استفاده از كانالهای خود در نوفللوشاتو اقدام به دروغپراكنی از زبان امام خمینی(ره) نیز كرده بودند. اما در این بین با مخالفت شدید نیروهای مذهبی و در راس آنها شهید مطهری مواجه شده و ناكام ماندند. اسدالله بادامچیان در اینباره میگوید: «بعدازظهر آن روز، آقای مطهری در طبقه اول مدرسه رفاه در جلسه روحانیت بودند و من به آنجا رفتم و دیدم كه آقای مفتح با حالتی دستش را بالا برد و گفت: آقای بادامچیان! مسئله حل شد. گفتم چی حل شد؟ گفت: امام(ره) فرمودند مادر رضائیها صحبت كند. من موضع امام(ره) را در مورد سازمان دقیقاً میدانستم. از آقای توسلی كه راوی این حرف بود، پرسیدم: امام(ره) فرمودند یا از پاریس گفتهاند؟ كمی دست و پایش را جمع كرد و گفت: نه. از پاریس گفتهاند. گفتم: پس امام(ره) نفرمودند؟ گفت: وقتی میگویم از پاریس گفتهاند، یعنی امام(ره) گفتهاند. آقای بادامچیان! شما چرا این قدر بدبین هستید؟ امام(ره) مثل ما فكر میكند. ما هم سازمان را قبول نداریم، ولی معتقدیم اینها باید در میدان باشند. و شروع كرد به تحلیلها و تفسیرهای آنچنانی. من با كمال خونسردی گفتم كه در هر حال امام(ره) این را نفرمودهاند.
دیدم بحث با اینها فایده ندارد و به سراغ آقای مطهری رفتم. ایشان از جلسه بیرون آمدند و من گفتم كه اینها چنین نقشهای كشیدهاند. من از آنها پرسیدهام كه آیا امام(ره) چنین دستوری دادهاند یا از پاریس این پیغام را دادهاند و اینها میگویند از پاریس پیغام دادهاند. به احتمال قوی این قضیه، كار ابراهیم یزدی بود كه مادر رضائیها بیاید و خیرمقدم بگوید و خلاصه، خودشان را جا بیندازند. پرسیدم: چه باید بكنیم؟ آقای مطهری فرمودند: شما كاری نكن. من خودم میآیم و موضوع را حل میكنم.
ساعت نزدیك پنج بعدازظهر بود. من رفتم بالا تا با دوستان برای فردا برنامهریزی كنیم. آقای مطهری آمدند و پرسیدند: برنامه چیست؟ ما گزارش دادیم و دوباره تكرار كردیم كه از پاریس نظر دادهاند كه باید مادر رضائیها خیر مقدم بگوید. آقای مطهری گفتند: من باید از پاریس بپرسم. شما كارهایتان را بكنید و من میپرسم. زنگ زدند پاریس و خواستند با امام(ره) صحبت كنند. به ایشان گفته شد كه امام (ره) برای استراحت رفتهاند و برای فردا آماده میشوند... شب برنامهریزیها كه تمام شد، آقای مطهری تلفن پاریس را گرفتند. حاج احمدآقا گوشی را برداشتند و گفتند: امام(ره) استراحت میكنند. پیغامی دارید بگویید. آقای مطهری گفتند: هر وقت بیدار شدند بگویید میخواهم با ایشان صحبت كنم. حاج احمدآقا گفتند: وقتی نیست و بیدار هم كه بشوند باید سوار هواپیما بشویم و بیاییم تهران. هر صحبتی هست در تهران مطرح كنید. آقای مطهری عصبانی شدند و فریاد زدند: احمد! به خداوندی خدا نمیگذارم مثل پسر آیتالله بروجردی بشوی. وای به روزگارت اگر من بدون اینكه با امام(ره) صحبت كنم، به ایران بیایی! با همین صلابت و قدرت حرف زدند و احمدآقا گفتند: آقای مطهری! ما كه با شما از این حرفها نداریم. چشم! الان؛ ولی هر وقت امام(ره) بیدار شدند. آقای مطهری گفتند: من تا صبح بیدارم. هر وقت امام(ره) از خواب بیدار شدند، بگویید من با ایشان حرف بزنم.»
بادمچیان ادامه میدهد: «آقای مطهری تا ساعت 2 صبح بیدار بودند و در این موقع تلفن زنگ زد. حاج احمدآقا گفتند: امام(ره) پای تلفن هستند. بفرمایید صحبت كنید. امام(ره) هیچ وقت خودشان گوشی را نمیگرفتند. آقای مطهری گفتند: شما گفتهاید كه مادر رضائیها به عنوان مادر شهید صحبت كند؟ امام(ره) گفتند: من چنین چیزی را نگفتهام. آقای مطهری گفتند: ما چه كنیم؟ امام(ره) فرمودند: میآیم تهران میگویم. گوشی را گذاشتیم و به برنامهریزی فردا ادامه دادیم.»[9]
سیدهادی خامنهای نیز درباره مدیریت شهید مطهری در ستاد استقبال و مبارزه وی با سازمان مجاهدین خلق میگوید: «مجاهدین خلق آرمهای خود را تا آن جلو كه امام میخواست وارد فرودگاه شود، زده بودند. توسط برخی عوامل خود ترتیبی داده بودند كه وقتی امام میآید، نمایندهای از آنها یا یكی از منتسبان به آنها در بهشتزهرا پیش امام صحبت كند.برنامهریزی شده بود كه اینها در حضور امام صحبت كنند. تنها كسی كه جلوی این كار را گرفت، شهید مطهری بود. این تصمیم را بدون اطلاع امام و بدون اجازه شهید مطهری گرفته بودند. وقتی شهید مطهری مطلع شد، تلفنی با فرانسه صحبت كرد و به امام گفت كه مردم این همه زحمت كشیدهاند و یك گروه نیمهكمونیستی آمده و میخواهد تمام زحمات مردم را به نفع خود مصادره كند و میخواهند بیایند سخنرانی كنند. امام را در جریان كار گذاشت. روز ورود امام كه در بهشتزهرا بودم و شهید مطهری هم آنجا بودند. از حاج احمدآقا پرسیدیم كه نوار شهید مطهری را امام گوش كرد یا نه؟ ایشان گفتند بله گوش كردند. حتی گفتند در حال برگشت در هواپیما نوار را گوش كردهاند.»
آیتالله خزعلی نیز در خاطرات خود به مقابله شهید مطهری با منافقین در جریان استقبال از امام(ره) اشاره كرده و میگوید: «هنگام ورود امام به ایران عدهاى مىخواستند [پدر و مادر رضایىها]، موقع پیاده شدن از هواپیما به ایشان خیرمقدم بگویند. ایشان [شهید مطهری] به شدت مخالفت كرد. به پاریس تلفن زد و مخالفت خود را اعلام كرد و گفت به امام بگویید كه اگر یكى از اینها ]مجاهدین خلق[ به استقبال امام به اینصورت بیاید دیگر مطهرى با امام نخواهد بود، ایشان [شهید مطهری] فورآ به من كه در اهواز بودم تلفن زد و گفت: فورآ به تهران بیا. تو باید هنگام پیاده شدن امام از هواپیما به ایشان گل هدیه كنى.»[10]
حجتالاسلام ناطق نوری نیز درباره برنامهریزی اعضای نهضتآزادی برای وارد كردن منافقین به ستاد استقبال و مقابله شهید مطهری با این مسئله میگوید: «در نوفللوشاتو برنامهریزی كرده بودند كه اداره مراسم به دست مجاهدین خلق باشد و آنها تریبوندار باشند و مادر رضایی و پدر ناصر صادق و حنیفنژاد نیز به امام خیرمقدم بگویند و صحبت كنند. وقتی از این برنامه خبردار شدیم، در تلفنخانه مدرسه رفاه، آقای مطهری و كروبی و انواری و معادیخواه و بنده جمع شدیم. همه عصبانی بودیم كه اگر فردا اینها بهشتزهرا بیایند و تریبون دست اینها بیفتد چه میشود؟ آقای كروبی تلفن زد به احمدآقا در پاریس و با احمدآقا با عصبانیت صحبت كرد و نسبت به این كار اعتراض كرد و تلفن را با عصبانیت پرت كرد و قهر كرد. سپس آقای معادیخواه گوشی تلفن را برداشت و با حاج احمدآقا صحبت كرد. ایشان هم عصبانی شد و گوشی را زمین زد. توی اینها تنها كسی كه عصبانی نمیشد، بنده بودم. گوشی را برداشتم و یك خرده صحبت كردم كه اگر اینها بخواهند با آن سوابق و اعلان مواضع داخل زندانشان، اداره امور را بگیرند، دیگر نمیشود جلوی آنها را گرفت. در همین لحظه، آقای مطهری فرمود: تلفن را بهمن بده. ایشان تلفن را گرفت و با عصبانیت (علامت عصبانیت مرحوم مطهری حركت زیاد سر ایشان بود) به حاج احمدآقا گفت: آقای حاج احمدآقا اینكه من میگویم ضبط كن و ببر به آقا بده. احمدآقا گویا به ایشان گفته بود ما داریم حركت میكنیم. امام هم راه افتاده و سوار ماشین شده است. مرحوم مطهری گفت: من نمیدانم، این جملهای را كه من میگویم را به امام بگو. احمدآقا گفت: چیست؟ گفت: به امام بگو مطهری میگوید اگر فردا شما بیایید و تریبون بهشتزهرا دست مجاهدین خلق باشد، من دیگر با شما كاری نخواهم داشت. تا این جملات را شهید مطهری گفت، حاج احمدآقا جا خورد و ایشان خطاب به مرحوم مطهری گفت: آقا هر كاری شما كردید قبول است. فردا تریبون را خود شما اداره كنید. بعد از این ماجرا تمام بساط مجاهدین خلق را بهم ریختیم و تریبون را از دست آنان گرفتیم و آقای بادامچیان و معادیخواه جزو گردانندگان تریبون شدند و آقای مرتضاییفر هم قرار شد شعار بدهد.»[11]
2- انتقال امام(ره) از مدرسه رفاه به مدرسه علوی
یكی از اقداماتی كه شهید مطهری برای مقابله با منافقین و حفظ امام(ره) از آنها انجام داد، انتقال امام خمینی(ره) از مدرسه رفاه به علوی بود. اسدالله بادامچیان در این رابطه میگوید: «با آقای مطهری این بحث پیش آمد كه امام(ره) را با این رویه منافقین نمیشود در مدرسه رفاه نگه داشت و ایشان را باید به مدرسه علوی ببریم. شب هم با آقای مطهری صحبت شد كه همراه با آقای منتظری، امام(ره) راه به مدرسه علوی ببرند.» لذا در اولین فرصت این انتقال صورت گرفت.
آیتالله مهدویكنی درباره انتقال امام(ره) به مدرسه علوی میگوید: «صبح كه ما آمدیم دیدیم كه امام نیستند و از مدرسه رفاه رفتهاند. صحبت این شد كه چرا امام تشریف ندارند و كجا هستند؟ گفتند كه مدرسه علوی هستند. بعد سوال شد كه چه كسی ایشان را برده؟ گفتند آقای مطهری و بعضی دیگر آمدند و ایشان را از مدرسه رفاه بردند. یادم است آن وقت آقای بهشتی ناراحت شدند كه یعنی چه؟ چرا امام را از این طرف به آن طرف می برند؟ چرا بدون مشورت كار میكنند؟ ایشان ناراحت شدند. نهضتآزادیها هم ناراحت بودند. همین آقای صباغیان و دیگران ناراحت بودند كه امام چطور غیبشان زد. بعد كه خدمت آقای مطهری رفتیم ایشان فرمودند: من احساس كردم اینها دارند امام را دوره میكنند و از همین حالا دارند امام را اداره و رهبری میكنند از این رو خواستم رابطه امام را با اینها قطع كنم و امام به اینها وابسته نشوند كه این برای انقلاب مضر است...»[12] بدین ترتیب با مدیریت شهید مطهری كه نسبت به نیروهای منحرف به ویژه منافقین شناخت كامل داشت، این گروه در اجرای برنامههای خود و نفوذ به تشكیلات اجرایی و امنیتی كمیته استقبال ناكام ماندند.
پینوشتها:
1- تاریخ شفاهی كمیته استقبال از امام خمینی(ره)، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی،ص 35.
2- رفتار سیاسی شهید مطهری و انقلاب اسلامی، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 232.
4- خاطرات و مبارزات شهید محلاتی، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 107.
5- صخره سخت، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 24 و 25.
7- خاطرات علی دانش منفرد، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 79.
9- صخره سخت، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 28-26.
10- خاطرات آیتالله خزعلی، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 149 و 150.
11- خاطرات حجتالاسلام علی اكبر ناطق نوری، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 164 و 165.
12- خاطرات آیت الله مهدوی كنی، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 196.
مقابله شهید مطهری با نفوذ لیبرالها در امنیت کشور
ایران، تهران، بزرگراه شهید چمران،پل مدیریت، دانشگاه امام صادق علیه السلام
تلفن تماس: 88561586 | دورنگار: 88579989