بسمه تعالی
سخنان حضرت آیت الله مهدوی کنی ریاست محترم دانشگاه در مراسم آیین آغاز سال تحصیلی 91-92
شنبه 91/06/25 ساعت 11:30
مسجد دانشگاه امام صادق علیهالسلام
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله علی ما انعم و له الشکر علی ما الهم
قال مولانا امیرالمومنین علیهالسلام :الدنیا دارالممر والاخرة دارالقرار ،خذوا من ممرکم لمقرکم
امروز به عنوان روز آغاز تحصیلی، بسیار روز مبارکی است.
طلیعهی سخن
من خاطرات یا خاطرهی خوبی دارم از این روزها ، از آن موقعی که به دبستان میرفتیم و درس و کلاس شروع میشد. از سال اول دبستان تا سالهای بعد و پس از آن هم دورههای دیگر و بعد هم در حوزه علمیه. همیشه آن روزی را که درسها شروع میشد برای بنده و دوستانم روزهای بسیار زیبایی بود. برخلاف بعضی ها که درسها که شروع میشوند ناراحت میشوند، میگویند ترم شروع شد. ولی واقعاً ما فکر میکردیم که به آن هدف و مقصودی که میخواهیم رسیدیم.
این جلسه تشکیل شده است به این منظور که اولا من تبریک بگویم به اساتید بزرگوار، مربیان و معلمان عزیز، همان کسانی که جوانها را تربیت میکنند و بهترین کار همین تعلیم و تربیت است. و ثانیاً به شما دانشجویان عزیز که مشغول به تحصیل هستید.
جایگاه معلم و متعلم
امام صادق علیهالصلاة و السلام که دانشگاه ما به نام آن حضرت میباشد ، فرمودند که دوست دارم که شیعیان ما یا معلم باشند یا متعلم. فرمودند که مردم سه دسته هستند ، یک عده عالمان ربانی هستند ،یک عدهای متعلمین علی سبیل النجاة و یک عدهای هم همج رعاع که یمیلون مع کل ریح هر طرف باد بوزد آن طرفیاند ، از خود ارادهای ندارند. بصیرتی تحصیل نکردهاند که حق را از باطل تشخیص بدهند. هر جایی که ببرندشان میروند. بنابراین معلم بودن یا متعلم بودن یکی از خصال و صفتها و اوصاف و کارهای بسیار خوب است و شما موفقید انشاءالله که این راه را انتخاب کردهاید و نیز در جای دیگر فرمودند که اقل الناس قیمة اقلهم علماً.هر کسی علمش کمتر باشه ارزشش پایین تره. زیرا این کلام ازمولا امیرالمومنین علیه السلام است که فرمودند: قیمة کل امرء ما یحسنه زیرا ارزش هر انسانی آن چیزی است که آن را خوب بلد است یا به تعبیر من ارزش انسان به هنری است که او دارد و به همان اندازه که هنرمند است به همان اندازه ارزشمند است.
ارزش علم و عقل
بنابراین علم چیز مهمی است که حتی آنهایی که ندارند ادعای علم می کنند.می فرمایند: کفی بالعلم شرفاً انهُ یدعیه من لا یحسنه در شرافت علم همین بس که آنهایی که بلد نیستند میگویند ما عالمیم و نمیگویند که ما جاهلیم.و اگر به جُهال نسبت علم بدهید خوشحال میشوند. به یک جاهلی بگویید شما خیلی سواد دارید او خوشحال میشود.با اینکه دروغ است و میداند دروغ میگویید. یکی از آقایان تعریف میکرد که علی رغم اینکه می دانستم در تعریف از من دروغ میگفتند ، ولی خوب مع ذالک خوشم میآمد.همین که میگویید شما خیلی عالمی ،شما خیلی بزرگی.
اینها مسائل طبیعی است و فطری است برای همه است.بنابراین ما باید برای علم و مراکز علمی ارزش قائل باشیم و به هیچ چیزی نمیشود علم را ارزیابی کرد.با مال و پول و مقام و....ارزش علم به خود علم است.برای رسیدن به علم چه کار باید کرد.
باز امیر المومنین فرمودند ما دونوع استعداد داریم دونو ع عقل داریم.العقلُ عقلان.دوتا عقل است.مقصود از عقل در اینجا همان استعداد فهم و کمال انسانی است.عقلُ الطبع.یه عقل داریم طبیعی که خدا به آدم داده در عالم خلقت به ارث می رسد.از خانواده ها.
العقلُ عقلان،عقلُ الطبع و عقلُ التجربة. یکی هم عقل تجربی است که باید انسان به تجربه بیاموزد.
و کلاهما یؤدی الی المنفعة فرمودند این دوتا انسان را به سود فراوان می رساند اگر بخواهد به سعادت برسد
فرمودند بعد اگر عقل توأم با دین بشود آن وقت دیگر قابل اعتماد هم می شود.
والوثوق الی صاحب العقل و الدین .
انسان به چه چیزی اعتماد می کند.به کسی که صاحب عقل باشد و صاحب دین هم باشد.
عقلش را در مسیر صحیح صاحب دین. دین یعنی چیزی که انسان را به مسیر عالم خلقت هدایت بکند.دین چیز تحمیلی نیست که به مردم تحمیل کرده باشند.چیزی است که در بازار عالم خلقت خریدار دارد منتها انبیاء و پیامبران خدا و اولیا و دانشمندان آمدهاند این را تبیین بکنند برای انسان ها که آنچه را که میخواهید طبیعتاً همین است.
بنابراین اگر می خوایید مورد وثوق باشید و مورد احترام مردم باید هم عقلتان را بکار بیاندازید و هم دینتان را تکمیل کنید.
من حدیث اینجا زیاد نوشتم ولی یک جمله در مورد عاقل میگویم.
در این دنیایی که ما زندگی میکنیم ما همیشه برخوردمان به خیر و شر نیست.یعنی همیشه سر دوراهی هستیم، ولی گاهی از اوقات هست که ما در سر دوراهی به دو شر برخورد میکنیم. در کارهای اجتماعی همیشه خیر نیست یه طرف خیر و یه طرف شر.
اگر اینجوری بود تا حدودی آسان بود .آنچه مشکل میکند انتخاب راه را اینکه گاهی از اوقات انسان در دو راهی قرار میگیرد که هر دو بد هستند. ولی مجبور است یکی از آنها را انتخاب کند چون زندگی بدون حرکت امکان ندارد ایستایی که درست نیست ،ایستایی هم خودش یک نوع حرکت است یک نوع انتخاب است.
بنابراین امیرالمومنین فرمودند: لیس العاقل من یعرف الخیر من الشر .عاقل آن نیست که تنها خیر و شر را بشناسد ، بلکه عاقل کسی است که یعرف خیر الشرین
بتواند در این دنیای گرفتاری از دو تا شر آنکه شرش کمتر است آن را انتخاب کند.این بیان مولاست خیلی بیان مهمی است در زندگی اجتماعی و انتخاب. بنابراین انسان باید خیلی عقلش زیاد باشد که در این عالمی که شرور هم هست و همه آن خیر محض نیست عالم خیر محض نیست و اگر خیر محض بود که این همه دعواها پیدا نمیشد.مسلماً این گرفتاریها برای این است که شرور در این عالم هست.
خصوصیت انسان احمق
و فرمودند عاقل آن کسی است که ولکن العاقل من یعرف خیر الشرین.این در باره عقل بحث هم زیاد است و بعد فرمودند که احمق آن کسی است که وقتی به یک امکاناتی برخورد میکند در همان روز اول میخواهد از این امکانات استفاده کند و حال اینکه این عالم ،عالم تدریج است، عالم، عالم دفعی نیست. این عالم عالم مجردات نیست که آدم هر چیزی بدستش بیاید همان جا بتواند ضبط بکند. عالمی است که باید به تدریج به هدف رسید. بنابراین امکاناتی اگر در اختیار شما قرار میگیرد شما بایدپله پله به انها برسید.
لزوم رشد پله پله در تعلیم و تعلم
اگر به دانشگاه آمدید باید از کلاس اول شروع کنید ولو خیلی استعداد هم داشته باشید.باید پله پله بالا بیایید.استاد هم در مقام آن چه که میداند باید به تناسب استعداد این شاگردان بیان کند و الا اگر شما معلومات بسیاری دارید بخواهید همه را در روز اول به شاگردان بگویید ،تربیت نمیتوانید بکنید.و معنای تربیت یعنی کار تدریجی ،کاری که یک مادری انجام و یک عالم خلقت انجام میدهد، کار تدریجی است.بنابراین آدم عاقل آن کسی است که از این امکانات به تدریج و با صبر و حوصله استفاده کند. این روز اول در سر کلاس نگویید که من میخوام بشوم حالا شما در دانشگاه ما میگویم، بگویید ما میخواهیم شهید مطهری بشویم مثلا و حالا اگر استادتان نتواند مطالبی که شهید مطهری بعد از 30 سال درس خواندن می گفته نتواند برای شما بیان کند یا اصلا نمیشه بیان بکند شما نا امید نشوید.
این بحث را در اینجا خاتمه میدهم علی ای حال دانشگاه و دانشجو و معلم و مربی برای این است که استعدادهای خدا داده را به کمال برسانیم. ما در این دانشگاه علاوه بر مسائل علمی و تجربی بحث مسائل معنوی و دینی که پیامبرما اوردهاند و انبیاء اوردهاند آنها مطرح برایمان مطرح هستند.و همیشه گفتیم که ما دروسمان، دروس تلفیقی هستند و اساتیدمان هم و کسانی که با ما همکاری میکنند و میتوانند همکاری بکنند که این تلفیق را پذیرفته باشند
جایگاه دین در جهانبینی
اگر کسی واقعا مسائل معنوی و مسائل آسمانی و وحیانی را نمیتواند بپذیرد نمیتواند یک استاد دانشگاه امام صادق باشد.ما علوم را هم مخصوصا علوم انسانی را از هم جدا نمیکنیم که بگویید علم یک طرف و اصول جهان بینی الهی یک طرف. دین یک جهان بینی داره که آن جهان بینی را نمیشود نادیده گرفت . و یک دستوراتی دارد که نمیشود نادیده گرفت.اینها ادغام شدهاند در زندگانی عادی مردم و زندگانی علمی مردم.این ادغام و ارتباط ، ارتباط مکانیکی نیست،ارتباط اورگانیکی است.
البته درک این و بیان این زحمت دارد.هم ریاضت علمی میخواهد هم ریاضت عملی.امیدوارم که موفق باشید در این جهت .
لزوم احترام به استاد
اساتید محترم ،حالا من توصیههای دارم در این مسیر به اساتید بزرگوار و به شاگردان توصیه اول بنده به اساتید محترم اینکه با کمال احترام که من برای اساتید قائلم ، من برای استادها و بزرگوارها ،استاد به معنای عام را عرض میکنم.حالا چه ، استاد به معنای عام دانشگاهی .من برای استاد احترام خیلی قائلم و وظیفهام هست که به عنوان مسئول دانشگاه برای اساتید احترام قائل باشم.
من اگر احترام قائل نباشم، دیگران هم این احترام را نخواهند گذاشت این احترام در حد بسیار بالایی هست،چه برای خاطر اینکه همان دینی که بنده از آن وصف کنم ، همان امام صادقی که من از او وصف کنم اینطور ما را تربیت کرده است.
همه شنیدید هشام بن حکم یکی از شاگردان جوان امام صادق است. در اوائل شیعه نبود ولی آدم با استعدادی بوده است.یک ملاقات با امام صادق میکند،میبیند اینجا همان جایی است که او به دنبالش میگشت.یعنی گمشده خودش را پیدا میکند.
اهل فهم بوده، اهل تحقیق بوده، خیلی کسایی را دیده بوده ، در همان جوانی ، سنش هم میگویند 18 ساله بوده در اولین بار که امام صادق ع را ملاقات میکند شیفته او میشود.در یک مسافرتی که امام صادق ایشان را میفرستند برای بحث، میرود به کوفه و با علمای اهل سنت بحث میکند و برمیگردد و در مجلسی وارد میشود که تمام مشایخ بنی هاشم، پیرمردان، بزرگان ، روات و محدثین بزرگ در آن مجلس نشستهاند و امام صادق علیهالسلام هشام را دعوت میکند که بیا بالا و می نشانند در کنار خودشان،پیرمردان بهشان برمیخورد که چرا حضرت این جوان تازهوارد را اینقدر تکریم میکند. حضرت با دیدن این وضع که حالا یا اعتراضش شفاهی بوده یا صورت هایشان در هم شد ، فرمودند :هذا ناصرنا بقلبه و بلسانه و بیده
این کسی است که مارا یعنی اهداف مارا ،دین مارا ، معارف مارا کمک میکند ، به مردم میرساند . هم با وجود و اعتقادش،هم با دستش و هم با زبانش.
حالا با دستش کمکم پول هم خرج میکرده.من نمی دونم شما استادان پول هم خرج میکنید یا نمیکنید. اما او هم با زبانش خرج میکرد و هم با دستش . حضرت می فرماید یک چنین کسی باید به او احترام کرد.یک چیز طبیعی است
شما آدمهای خوبی هستید پیرمرد هم هستید، بنیهاشمید، مقدس هم هستید، اما این کاره نیستید. باید امام صادق معلمها را احترام میگذاشتند.این دستوری است که امام صادق به ما داده .بنابراین باید ما همه معلمهایمان که خوب کار میکنند بگوییم :هذا ناصرنا بلسانه،حالا اگر به ید هم کمک کردید که بهتر است .
توصیه به اساتید
توصیه من به اساتید محترم اینکه اولا متواضع باشید.ببنید امام صادق فرموده : تواضعوا لمن تعلمونه العلم برعکس هستش که شاگردان که باید تواضع کنند .ولی امام صادق میفرمایند شما اساتید تواضع کنید تا بچهها یاد بگیرند.در سر کلاس خیلی هم ملا هستید،خیلی هم چیز بلدید، بله خوب است، تحقیقات کردید، نوشته دارید،کتابها دارید
یک وقت غرور شما را نگیرد،یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم.الذی خلقک فسواک فعدلک همه این استعدادها را خدا به شما داده است
مغرور نشوید نگویید از من است، ما غرک بربک الکریم خدای کریم به شما داده است. الذی خلقک آن که شما را آفریده، فسواک ،سواک یعنی شما را تمام عیار کامل کرده ،من مثال میزنم برای شاگردان، قدیمها که کیل بود مثلا گندم را میخواستند بکشند در یک تشتی چیزی میریختند، بعد روی آن دستی میکشیدند که زیادیهاش بریزه و کمهاش را پر میکردند و وقتی که پر شد میبردند ،میگفتند این ده کلیو ،این ده من است این را میگفتند تسویه.یعنی کاملا مساوات ،کمبود ندارد، نه زیاد است و نه کم.خدا هم میگوید ما شما را تسویه کردیم، هیچ کمبود برای شما نگذاشیم.بعد فعدلک با همه این ، قوایی که به شما دادیم این قوا را هم با معادله به شما دادیم. در عین حال اینکه شما شهوت دارید، غضب دارید، عقل دارید، عرض میشود که، گذشت دارید، نفس لوامه دارید، نفس اماره هم دارید، قرآن هم نفس اماره را میگوید و هم نفس لوامه را. میگوید اما اینها جورند معادل خلق کردیم که اینها با هم معادله میکنند.
اگر شما خوب بکار بیاندازید به جای خوبی میرسید. اما مغرور نشوید. نگویید که من این کارها را کردم.
تکریم و تواضع در مقابل اهل خرد
استاد باید در سرکلاس متواضع باشد. اساتید ما اینطوری بودند در درسهای ما مثلا امام رحمه الله علیه وقتی کلام شیخ انصاری رو نقل میکردند و شیخ انصاری خاتم المجتهدین بود ولی وقتی می خواستند کلام شیخ انصاری را نقل بکنند و بعد اشکالی را وارد بکنند به شیخ،نمی گفتن که این حرفی که شیخ گفته درست نیست.شیخ انصاری حرف بیخود زده است.
میگفتند شیخ اعظم، همیشه امام میفرمود شیخ اعظم این مطلب را فرموده ولی ما مطلب ایشان را اینجا درست نفهمیدیم تعبیرش را هم ما درست نفهمیدیم.آیا مقصود شیخ این بوده اگر این بوده ، این اشکال را دارد .بالاخره آخرش میگفتند که حالا ما نفهمیدیم شاید مطلب ایشان اینطور بوده ولی شما طلبهها بروید فکر کنید، مطالعه کنید. یعنی روش بزرگان این بوده است.
بزرگش نخوانند اهل خرد کسی که نام بزرگان به زشتی برد
انسان به اساتید خودش ، به کسانی ذوالنعمه بر او هستن باید احترام کند.من همیشه توصیه میکنم به شاگردان و به اساتید میگویم احترام کنید و متواضع باشید. به شما هم میگویم اگر میخواهید در زندگی موفق باشید به اساتیدتان احترام کنید. اینها یک مسائل معنوی است، همش مسائل مادی نیست در این دنیا.به حضرت عباس این طور نیست، که آدم خیال بکند همه مسائل مادی است.
یک عواملی در این عالم هست برای موفقیت، که آنها پشت پرده است و در عین حال ارتباط دارد با این عالم و اصلا از یکدیگر جدا نیستند. احترام کردن به استاد توفیق میآورد.بی احترامی به استاد عدم توفیق .
مثالهای زیادی در تربیتهای اسلامی ما داریم ذکر نمی کنم .طولانی میشود.
علی ای حال برادران عزیز شما دانشجویان یک توصیه، شما باید احترام کنید به اساتید،اگر یک استاد کلاس اولتان را دیدید احترام کنید، دستش را ببوسید.این کسی است که به شما الفبا را یاد داده. شما اول اگر او نبود اینها را بلد نبودید. احترام کنید به استاد و به اساتید من عرض میکنم شما هم به شاگردانتان احترام کنید.اینها خیلی نازنین هستند.
شما هم اگر آنها نبودند، شما چی میخواستید بگویید. میگویید ما استادیم. اینان حاضر میشوند ،مینشینند حضور شما زانو میزنند، برای چیز فهمیدن، میگویند حضرت استاد این مطلب اینطوری، اینطور نیست. شما را بزرگ میکنند اصلا شما از پوچی زندگی درمیآیید. اگر این همه درسهایی که خواندید، شاگرد نداشته باشید چه فایده دارد. شاگرد یکی از ارکان علم است.
هم معلم رکن است هم شاگرد،هر دو. شاگرد نداشته باشی چه میشوید؟
یک روز فکر میکنید میگویید آقا این همه درس خواندیم چه شد مثلا؟ اما وقتی میبینید یک عدهای هستند با اشتیاق کلاس شما میآیند با اشتیاق سر ساعت میآیند سر وقت میآیند و خوب سوال میکنند،مینویسند، تحقیق میکنند، شما کیف میکنید میگویید همین است.
لزوم طلب علم
بعد از این که بازنشسته میشوید که در علم اصلا باز نشستگی نداریم. که علم از مهد است و الی اللحد.اصلا ما بازنشستگی نداریم که تا مادامی که آدم میتواند میگویند ابوریحان بیرونی در حالت احتضار بود. آن ابوریحانی که مرد بزرگ ریاضی و نجوم و فقه همه چیز هم بلد بود. وقتی یکی از دوستانش رفتند بالای سرش داشت میمرد، یه بحث فقهی مطرح کرد، اطرافیان تعجب کردهاند و گفتند حالا در این شرایط که اذیت میشوید ولی او گفت اصلا من زندهام به همین مسائل .
عزیزان ای اساتید محترم، شما شاگردانتان را قدر بدانید. این دانشگاه را هم قدر بدانید.
ببینید ما با خون جگر این دانشگاه را درست کردیم. بنده با شکنجه این دانشگاه را درست کردم.این شکنجههایی که ما قبل از انقلاب دیدیم ،شما که ندیدید.نبودید که ببینید. آن وقتی که ما را آویزان میکردند به طاق و آن شکنجهگر حسینی ما را میگردوند دستهایمان را بسته بود و ما را میگردوند. بعد میزد تو شکم مرا میگفت: شیخ تو برای چی داری خودت را فدای دیگران میکنی؟ من میگفتم: ربنا افرغ علینا صبرا . این آیه را میخواندم. ربنا افرغ علینا صبرا وثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین. میگفت این چی میگه ربنا ربنا. گفتم تو کار خودت را بکن ما کار خودمان را میکنیم. بزن که خوب میزنی.
آن عصبانی میشد از این ربنای من.میگفت چرا من ربنا میگویم. من آخ نمیگفتم. التماس نمیکردم. آن ناراحت بود که چرا ما التماس نمیکنیم. بعد میگفت چرا خودت را داری فدای دیگران میکنی. نه من آنهایی که بیش از ما شکنجهها دیدند. بچههای مسلمان ،بچههای خوب دیدند،همه حرف ما این بود که کشور ما کشور اسلامی است.ما مسلمانیم، ما ایرانی هستیم ما باید استقلال داشته باشیم
ما نباید نوکر دیگران باشیم.این حرفا را میزدیم. بالاخره انقلاب شد.این دانشگاه یکی از ثمرات انقلاب است. این را نباید انکار کرد. من نمیگویم اینجا فقط.ولی این ثمر را باید حفظ کرد. بنابراین اساتید محترم، من از شما میخواهم شما مربی باشید.شما کاری کنید که شاگردان علاقه به درس پیدا کنند. شما جوری رفتار کنید که نفس کشیدن شما بچهها را بسازد. اینها مسائلی است و یک توصیه کوچک. اما توصیه دوم به شما بچههاست که قدر اساتیدتان را بدانید همینطور که هستید.نظم و انضباط مسئله مهمی است در زندگی. امام خمینی که استاد ما بودند در جهت نظم ما همیشه وقتی میرفتیم درس میدانید قم کلاس نبود برای ما طلبهها کلاس نبود
برای شما بگویم (دانشجویان) قدر بدانید. زمانی که در قم درس میخواندیم کلاسهای ما در مساجد بود .مسجدها قالبش فرش هم نداشت. حصیر داشت، چراغ هم نداشت، بخاری هم نداشت، پنکه هم نداشت، کولر هم نداشت. ولی ما در آن مسجدها درس میخواندیم.یک سال ، دو سال، بنده سیزده سال قم بودم. ولی از امام این درس را یاد گرفتیم. امام غالبا زودتر از ما شاگردان سر کلاس حاضر بود. با اینکه میدانید امام هرچه گفته نوشته.این توفیق است. شما خیلی از اساتید هستید که درسهایی که گفتید را ننوشتید. ولی امام هر درسی را در قم، نجف؛ فلسفه ، فقه ،اصول، عرفان، آنچه را که امام بلد بودند، اخلاق، همه اینها کتاب دارد. درس میگفتند و مینوشتند. و از وقتشان استفاده میکردند. شما هم باید هم اساتید مطالبشون را بنویسند، مطالب جدید داشته باشند، نوآوری داشته باشند.مطالبی که مربوط به سی سال قبل است آنها را نباید تکرار کرد. استاد خوب آن استادی است که نوآوری داشته باشد. شما شاگردان هم باید دنبال خوب یاد گرفتن باشید. به فکر اینکه یک مدرکی بگیرید و بعد به جایی و به کاری برسید اینها چیزهایی جزیی هستند. این نتیجه حیات و هدف زندگی نیست.
نظم و تریبت لازمه زندگی یک شاگرد امام صادق
بنابراین نظم و ترتیب خیلی مهم است. از نظر زندگی ظاهریتان و لباستان به شما شاگردان توصیه میکنم منظم باشید. تمیز باشید. شاگردان امام صادق باید جوری باشند وقتی بیرون میروند در خیابانها، بگویند اینها شاگردان امام صادق هستند. اگر اصلاح نکنید مثلا درویش بشوید، ریشهایتان را بلند کنید، یک جوان لزومی ندارد اینقدر ریش داشته باشد. اگر به سن من رسیدید و خیلی پیر شدید ریشهایتان را بلند کنید. شماها را نمیگویم ریشهایتان را بتراشید ولی اصلاح بکنید. لباسهایتان تمیز باشد . حمام بروید، سر کلاس که میآیید با کفشهایی که توی راهرو می روید با آنها نروید. چون اگر با این کفشها آمدید دلیل بر این است که اهمیت نمیدهید به کلاس. شما کلاس را مثل خونتون حساب نکنید که هر شکلی خواستید میتوانید در کلاس حاضر شوید خیر عزیزان کلاس محترم است. باید شما لباستان منظم باشد وقتی سر کلاس میروید. عجله میخواهید بکنید زودتر از خواب بیدار بشوید. نه اینکه دیر از خواب بیدار بشوید با عجله کفشهایتان را بپوشید بروید سر کلاس. وقتی با کفش منظم، با لباس منظم آمدید، استاد احساس میکند شما به کلاس اهمیت میدهید. وقتی اهمیت ندادید برای استاد هم کلاس سبک تلقی میشود. اینها مسائلی است که ، دو سه چیز دیگر هم من زیادش کردم، من عرض میکنم بعد مسلئه را تمام میکنم. چون میدانم که حضرات آیات هم نماز جماعت دارند، ما مزاحم نمازشان نشویم که بتوانند به نماز جماعتشان هم برسند آقایان. حالا شما هم ،اساتید دیگری که معمم نیستند نماز جماعت میخوانید، اما پیشنماز نیستید. ولی اینها پیشنماز هم هستند. دو تا مسئولیت دارند. ان شاءالله که شما میآیید نماز جماعت البته گاهگاهی میبینم شرکت میکنید. در صورتی که اگر شرکت نکنید کم لطفی کردید. ما با اساتیدمان در قم که بودیم مراجع بزرگی که بعدا مرجع شدند مثل امام، مرحوم آیت الله بهجت، مرحوم آیت الله خوانساری. آیت اللههای دیگر، عادل میخواهید پیدا کنید که مرجع باشد، نماز جماعت خیلی مهم است. اگر میخواهید توفیق پیدا کنید نماز اول وقت، هیچ وقت کلاس را موقع نماز قرار ندید.امام در این روزهای آخر که در بیمارستان بودند میگویند خوابشان برد به آن آقا که بالای سرشان بودند گفتند موقع ظهر که شد مرا بیدار کن. امام حالشان بد بود اصلاً، عمل جراحی کرده بودند، بیهوش میشدند. خوابشان برد یا بیهوش شدند، وقتی بلند شدند دیدند 10 دقیقه گذشته، پرسیدند از آن آقایی که ظاهراً آقای رحیمیان بود که ساعت چند است، گفتند 10دقیقه از ظهر گذشته، گفتند من مدت عمرم کم اتفاق افتاده نماز اول وقت نخوانم. اینطوری بودند دیگه. توفیقات که پیدا میشود، با دنیا جنگیده امام بی حساب نیست. فقط به این نبوده که فقه بلد بوده ،عمل میکردند به آنچه که بلد بودند. اینهایی که من اینجا نوشتم را عرض میکنم خیلی خلاصه بحثم را تمام میکنم.
غیبت کردن
یکی از مسائلی که ما طلبهها، منظورم دانشجوها گرفتاریم غیبت کردن است.این غیبت خیلی بد است. هم غیبتهای سیاسی میکنیم هم غیبتهای علمی. هم بیاحترامی به اساتیدمان میکنیم که آقا فلان مطلب را بلد نیست. هم به دیگران میگوییم مثلا فلان مسائل سیاسی را استاد ما بلد نیست این مصداق صد در صد غیبت است که وقتی ما مطلبی را و قولی بدون علم بیان کنیم.
در جایی که ضرورت ندارد غیبت نکنید و غیبت خیلی جاها غالباً ضرورت ندارد. شما گاهی ممکن است واجب بدونید که یک نفر را غیبت کنید و این شاید فهم اشتباه شما است. وقتی به خودتان اجازه دادید به همین راحتی کسی را جایزالغیبه بدانید متأسفانه غیبت میکنید و این دام شیطان است و شیطان 99 راه و دلیل شرعی میآورد تا شما یک کار غیر شرعی و حرام انجام دهید پس خیلی مواظب باشید شیطان در کمین شماست. یکی میگفت این آقا که غیبت مرا کرده اول یک جوری تفسق مرا کرده بعد که مرا جایزالغیبه کرده که من اصلاً دین ندارم بعد جایز است که غیبت مرا کرده.آخه چرا انسان آنقدر بی انصاف باشد.غیبت چیز بدی است.امام از سن جوانی دست میگذاشتند روی شانه دوستانشان ، گاهی میخواستند حرفی در مورد دیگری بگویند میگفتند آقا حواست جمع باشه غیبت دیگری را نکن.چه لزومی دارد درباره دیگران حرف بزنیم، حرف خودمان را بزنیم. مسائل علمی بگو، از خوبان بگو، مسایل سیاسی در جاش باید بحث کرد نه در هر جا بنشیند آدم پشت سر این و آن حرف بزند.
مسئله بعدی این است که جوان بایستی از لحاظ ظاهری آراسته باشد. دانشجو هم جوان است و هم حرمت علمآموزی دارد پس باید پرهیز کنید از نامرتبی زیرا او الگوی جامع است.
استاد مثل پدر مهربان است
یک تقاضا هم از اساتید دارم و آن اینکه غیر از کلاس درس، یک وقتی برای آمدن دانشجویان حضور خودتان قرار بدهید. به این استاد تمام وقت که میگویند تمام وقت، معنایش این نیست که تمام وقت سر کلاس باشد. همه شماها هم میدانید. فوقش دوتا درس سه تا درس گفته میشود. در ایام طلبگی ما میگفتیم دو تا درس کم است سه تا درس زیاد است. زیاد درس گفتن چیز خوبی نیست. اما اتاق شما و کلاس شما باید آماده باشد. درش برای شاگرد باز باشد. شاگردان بیایند از شما سوال کنند.شما مثل پدر مهربانی برایشان باشید. بیایند حرفشان را بزنند، حتی حرف بیخود باشد. شما به عنوان پدر حضور داشته باشید. این مسئله برای تربیت شاگردان بسیار مؤثر است. تاریخ اساتید خود دانشگاه را من میگویم، شما بخوانید، از همین دانشگاههای حتی قبل از انقلاب، آنهایی که موفق بودند در دانشگاهها کسانی بودند که برای شاگردان حضور داشتند. حتی بعضی از این اساتید بزرگ اسمهایشان را نمیبرم که ممکن است سوءتفاهم بشود. روزهای جمعه برای شاگردانشان در خانههایشان اصلاً جلسه داشتند. روزهای جمعه که روز درس نبوده است. اسمهایشان را نمیگویم چون ممکن است یک وقت سوءتفاهم برای بعضی ها بوجود بیاید. ولی استادان خوبی بودند، ملاهای خوبی بودند، شاگردان را تربیت میکردند، میگفتند روزهای جمعه هر کس میخواهد بیاید بحث علمی میکنیم. غیبت نمیکردند، بحث علمی میکردند. اینها در تربیت شاگردان مؤثرند.
اهمیت ورزش
مسئله بعدی ورزش کردن است، بنده در این سن پیری ورزش میکنم. بنده سنم 81 سال است. فکر نمیکنم شما برسید به 81 سال. انشاءالله که میرسید. شما خیال میکنید از این چلوکباب خوردن آدم سنش زیاد میشود، اینجور نیست. کم باید خورد منتها غذای خوب باید خورد.غذایی که مفید باشد. غذای مفید این نیست که چرب باشه همین طور که برادرمان اشاره کردند(برادر شهید) که گفتند این شهید خیلی چیز نمیخوردند. مرحوم آیت الله خوانساری میگفتند دکتر حسن تاش هنوز هم هست. میگفتند من میرفتم طبیب ایشان بودم، آقای خوانساری 90 و چند سال عمر کرد، و تا این آخر عمرش وقتی یک مجلسی میگرفت در مسجد آقا سید عزیز الله میایستاد همین پیر مرد. ایستاده در مقابل واردین، احترام میکرد. و ایشان میگفت چند لقمه غذای خوب میخورد. بهش میگفتم آقا چرا بیشتر نمیخورید؟ میگفت من این چند لقمه برایم کافی است. دیگر حمال نجاست نمیخوام باشم. هی بکشم اینور بکشم اونور. در حدی که بدنم لازم دارد. واقعا غذا زیاد خوردن چیزی نیست. من در سن جوانی خیلی کم غذا میخوردم (اینها را برای شما میگویم که خیال نکنید) نصف آن مقداری که میتوانستم غذا بخورم، غذا میخوردم. غذاهایمان هم، غذاهای گرم در قم خیلی کم بودند. هفتهای دو روز غذای گرم میخوردیم که اخویمان آقای باقری یک کته خوب طلبگی درست میکرد، گاهی هم یک آبگوشتی. بقیهاش غذای حاضری میخوردیم. و نگویید آدم غذای حاضری بخورد زود میمیرد، نه، غذای حاضری خوردیم عمرمان هم شده این.ان شاءالله 120 سال هم خدمتتون هستیم. آن روزنامه هم میگوید که این آقا ول کن معامله نیست، تا 40 سال هم میخوهاد زنده باشد. واقعا امام هم همین طوری بود.غذا کم میخوردند. شما خیال نکنید پر خوری آدم چی میشود؟ ولی ورزش کنید. ورزش داشته باشد آقا،استخر ما درست کردیم اینجا با خون دل، شما نمیروید.البته مجانی اگر ما استخر قرار بدهیم فایده ندارد. چون چیز مجانی را قدرش را نمیدانید. یک پول کمی میگیرند، ششصد و هفتصد تومن، در دیگر استخرها بروید ببینید چقدر میگیرند. این بخاطر این است که خیال نکنید خیلی مفت است. ولی بروید، استخر هم بروید، ورزشهای دیگر هم بکنید. ورزش چیز خوبی است. صبح عوض خوابیدن ورزش کنید. سحر خیز باش تا کامروا باشی. صبح برای درس خواندن و ورزش کردن خیلی مهم است.
دو جمله آخر را عرض میکنم تمام میشود.
اولویت درس در زندگی شما دانشجویان
برای کارهای دیگرتان در دنیا، اولویت را به درستان بدهید. استاد یا غیر استاد.
میگویم آقا چرا تشریف نیاوردید؟ میگوید آقا فلان مجلس بود مثلا ما رفتیم. اگر مجلس خیلی واجب نباشه،( از آن واجباتی که خیلی واجب است) درس را برایش تعطیل نکنید، اینجا من یادم هست که این علامه جعفری که اینجا نهج البلاغه تدریس میکردند، یک روزی چند دقیقهای دیر آمدند با عجله آمدند سرکلاس، بچهها نقل میکردند من نبودم، ایشان نهج البلاغه درس میدادند. ایشان سر کلاس گفته بودند من امروز یک مصیبتی برای من پیش آمده است، دخترم از دنیا رفته، این خیلی مهم است، نه اینکه پسر عمو، دختر عمو، الان جنازهاش را گذاشتند برم تشییع، من چون قول دادم به شما دانشجویان که ساعت 10 صبح فلان روز بیایم برای درس گفتن به قوم و خویشان گفتم که شما صبر کنید من برم کلاس درسم، درسم را بگویم، بعد بیایم تشییع جنازه. اینها اینطوری کار میکردند. این علاوه بر جنبه درسیاش، جنبه تربیتی دارد. به شاگرد میفهماند درس خیلی مهم است که نباید همینطور رها کرد. اهمیت دادن و اولویت دادن به درس خیلی مهم است.
اهمیت تحقیق و پژوهش
مسئله آخر هم تمام شد اینکه درس خواندن تنها نیست. باید با تحقیق و پژوهش دنبال باشد. و این بر اساتید بزرگوار است که شاگردانشان را پژوهشپرور، پژوهشگر بار بیاورند. از همان اول چرا هست.ما درسهای طلبهگیمان این بود که در صرف که میخواندیم این جمله آخر مثال طلبهگی است که صرف می قدیما می خوندن بدان ایدکم الله فی الدارین بدان که کلمه بر سه قسم است.بدان ایدکم الله فی الدارین. بعد استاد میگفت که چرا گفته بدان و نگفته بخوان؟ من این کتاب صرف را اگر باشه در نوشتههایم سه جلد در اطراف صرف از این سوالات نوشتم. چرا گفته بدان؟ میگفت ممکن است انسان بخواند و نفهمد بعد گفته بدان.بعد ایدکم الله فی الدارین چرا اینجا عربی صحبت کرده؟ میگوید دعا زبان قرآن است بهتر این است که به عربی باشد. خدا تو را مؤید بدارد. چرا فعل ماضی آورده است؟ فعل ماضی که برای آینده است، چرا نگفته یؤیدکم الله ، ایدکم الله، برای اینکه دعا در فعل ماضی بهتر است، چون دلیل بر مسلم بودن است، چون ماضی گذشته است. اینها را ما میگفتیم، پس میگویند اینجا عربی گفتی آنجا اعلم نگفتی، چون کتاب فارسی.این سوالها روز اول برای چیست؟ برای این است که ذهن طلبه را پرورش دهد. همین طوری تعبدا حرفها را قبول نکنیم.
انشاء الله امیدوارم موفق باشید، این روز را به شما شاگردان بزرگ، اساتید تبریک عرض میکنم و امیدورام که خداوند توفیق به بنده و شما بدهد بتوانیم فرزندان را تربیت کنیم که اینها آنچه باقی میماند برای ما، همین بچهها هستند. الان سی و سه سال از دانشگاه ما گذشته گاهی من بیرون که میروم، گاهی امام رضا که میرویم زیارت، میبینیم بچهها میآیند، اصلا من یادم رفته است، ریشهایشان سفید شده است. میگویند حاج آقا میدانید ما از بچههای شما هستیم؟ میگویم یادم رفته است، بعضیها را یادم هست. میآیند دیدهبوسی میکنند، حرف میزنند خوشحال میشوم که بعد از سی وسه سال بچههای ما الان وجود دارند، در دانشگاهها دارند تدریس میکنند، در جاهای دیگر دارند کار میکنند. اینها واقعا بقای انسان به همینهاست و الا مال و ثروت و پول بدرد نمیخورد. انشاءالله امیدواریم شاگردانتان باقی باشند. اینها هم بتوانند مثل شما استاد بشوند. شما شاگردان هم قدر بدانید، واقعا دانشگاه را قدر بدانید. و توفیق پیدا کنید و اینقدر دنبال بهانهجوییهای بیخود نروید. گوش هم به حرفهای جوانان خیلی تند ندهید. البته تندها خوبند، بالاخره مملکت تند هم لازم دارد. اما حواستان جمع باشد که همش به تندی نمیشود مملکت را اداره کرد. مملکت برنامه میخواهد، علم میخواهد و اینها باید باشد. اینطوری نیست که فقط با شعار بشود مملکت را اداره کرد. ما در این جریانی که اخر هم واقع شده متأثریم، میدانید که پیغمبر ما رحمة للعالمین بوده ، و هر درختی که میوه فراوان داشته باشد مورد هجمه اطرافیان است، چون ما درختان را میبینم که میوههایش میآید پایین. هرچه میوهاش زیاد میشود سرش پایین میآید، اما دشمنانی که نادانند با چوب میزنند میوهها را میریزند. شاخهها رو میشکنند. پیغمبر ما رحمة للعالمین، و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین. رحمت برای همه بوده، ولی این رحمت را یک عدهای برنمیتابند. یک عدهای نادانند این کارها را میکنند. ما مسلمانها علاوه بر اینکه باید روش پیغمبر را داشته باشیم، رحمت باشیم ، ولی باید آماده دفاع هم باشیم. چون اگر خیلی شل هم بگیریم، آن وقت دیگران خیلی کارها خواهند کرد. این کارهایی که مسلمانها دارند میکنند در دنیا در برابر این کارهای ناشایسته ، کارهای بسیار خوبی هستند، ولی من به شما بگویم که اینها هر چه میکنن، ومکروا و مکر الله، و الله خیر الماکرین. ما مسلمانها نباید ناامید از راهمان بشویم. انشاء الله خداوند تأیید میکند همه مسلمانها را و دشمنان ما انشاء الله منکوب خواهند شد.
والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته