دانشیار دانشگاه امام صادق(ع) گفت: تبلیغات دینی، اسیر رسانهها شده است که این تبلغات با رویکرد هر رسانه متفاوت است. در حالی که تبلیغ دینی بیش از آنکه توسط رسانهها صورت گیرد، باید به شکل چهره به چهره و در حقیقت در حوزه ارتباطات انسانی شکل گیرد.
به گزارش دانشجویی و فرهنگی به نقل از خبرگزاری فارس، بارها شنیده ایم که عصر کنونی، عصر ارتباطات است. حال با وجود گسترش روز افزون تکنولوژیهای ارتباطی وضعیت ارتباطات در هر دهه به کلی دگرگون می شود. از دهههای قبل که عصر ما را عصر ارتباطات نامیدند، تاکنون وضعیت به گونه ای تغییر کرده که باورپذیر نیست. ارتباطات چه ارتباطی با فرهنگ دارد؟ مهمترین مسائل ارتباطی کشور ما چیست؟ همراهی نظام رسانهای با نظام آموزش رسمی در ایران چگونه است، عرصه تبلیغات خصوصا تبلیغات دینی در فضای مجازی چگونه است؟ اینها مباحثی است که در گفتوگو با حسن بشیر، دانشیار دانشگاه امام صادق (ع) بررسی شد.
وی با مطرح کردن «سواد گفتمانی» به عنوان ضرورت انسان جدید معتقد است: برای درک مطالب رسانه ها باید به دنبال کشف گفتمان مسلط و غالب بر پیامها، اخبار، گزارشات و محتواهای مختلف رسانه ای باشیم. اکنون متن این گفتگو پیش روی شما است.
*اگر گفته شود ارتباطات در حقیقت فرهنگ و فرهنگ همان ارتباطات است وضعیت فرهنگ در جامعه ایرانی که تحت تاثیر نظام ارتباطی ایران قرار گرفته را چگونه می بینید؟
اگر چه گفته می شود که ارتباطات، همان فرهنگ و فرهنگ همان ارتباطات است اما به نظر نمیرسد که دقیقا چنین باشد. هر دو را می توان دو روی یک سکه دانست: یک روی سکه فرهنگ و دیگری ارتباطات است. فرهنگ بدون ارتباطات قابل تصور است، اما قابل اجرا و بازنمایی نیست و ارتباطات بدون فرهنگ نمی تواند هویت در ابعاد مختلف خودش را منعکس کند.
فرهنگ، امری انتزاعی است و ارتباطات امری رفتاری و عملی. از همین رو است که باید گفت فرهنگ ایرانی به شیوه خاصی از نظر ارتباطی منعکس می شود که در حقیقت هویت اسلامی- ایرانی را بازنمایی می کند، اما این هویت دچار نوسان های زیادی شده است.
به عبارت دیگر، هویت ایرانی حداقل در یک قرن گذشته، از سه دوره قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی گذشته است که اولی به شدت سنتی، دومی تا اندازه زیادی متجدد و آخری نیز ملقمه ای از سنت، تجدد، ایرانیت و اسلامیت است. بدیهی است در این شرایط ارتباطات نیز متأثر از همین فرهنگ در حال گذار است.
به عنوان مثال، امروز وضعیت سبک زندگی ناشی از شیوه های مختلف ارتباطی است که به شکل سیال در همه نقاط جهان حضور دارد و فرهنگ ها را به چالش می کشاند. این رابطه فرهنگ و ارتباطات به گونه ای است که هر اقدام فرهنگی بر ارتباطات تأثیرگذار است و هر حرکت ارتباطی می تواند در ساختار فرهنگ تاثیرگذار باشد.
*با توجه به تحولات پیش رو در عرصه ارتباطات و گسترش روزافزون فضای رسانه ای در ابعاد مختلف زندگی مردم؛ به نظر شما مهمترین مسایل مرتبط با حوزه ارتباطات در ایران چیست؟
مهمترین مسأله ارتباطات در ایران امروز، فهم جدید رسانه ای و پیوند آن با فرهنگ اسلامی- ایرانی است. به عبارت دیگر، با توجه به گسترش رسانه ها به ویژه رسانه های اجتماعی، نوعی از سردرگمی ارتباطی و رفتاری در ارتباطگران مختلف ایجاد شده است که تصور می کنند هر چه که می خواهند و تصور می کنند و می توانند باید بازگو کنند. این «بازگویی لجام گسیخته» «فرهنگ چهل تکه ای» را ایجاد می کند که به شکل وصله پینه به همدیگر پیوند خورده است و بدیهی است که به شکل نامتناسب در ارتباطات و رفتار فردی و اجتماعی منعکس می شود.
*به نظر شما تدوین یک نظام جامع رسانه ای در کشور بر مبنای تحولات صورت گرفته در حوزه نرم افزاری و سخت افزاری ارتباطات و نیز شکل گیری جامعه شبکه ای و افزایش سهم قدرت ارتباطات در مقایسه با سایر نهادها در زندگی مردم ایران تا چه حد ضرورت دارد و الزامات آن چیست؟
بدیهی است که ایجاد نظام مشخص و متناسب با وضعیت اجتماعی همیشه یک امر لازم و ضروری است. اما این نظام در حوزه ارتباطات نباید به شکل «تجویزی» و به شکل بسته فقط از «بایدها و نبایدها» برخوردار باشد. باید مساحت آزادی پیام در آن لحاظ شود. استقلال خبری در آن مورد توجه قرار گیرد. حمایت از ارتباطگران در آن تامین شده باشد. حرکت اطلاعات در آن به بن بست کشیده نشود و بالاخره، اخلاق ارتباطی بر آن حاکم باشد.
*اگر بخواهیم سهم رسانه ها را در جامعه ایران مشخص کنیم به نظر شما برای رسیدن به یک جامعه ارتباطی متوازن بیشترین سرمایه گذاری در کدام حوزه باید صورت گیرد و هم اکنون بیشترین مشکل در کدام حوزه رسانه ای وجود دارد؟ (صدا و سیما، مطبوعات، فضای مجازی ...)
باید دید که مقصود از جامعه ارتباطی متوازن چیست؟ آیا مقصود از این توازن، یکسان سازی و همسان سازی ارتباطی در شکل و محتوا و بازنمایی است؟ آیا مقصود اینکه همه ساختارهای ارتباطی در کشور از یک نظام واحد پیروی کنند که هیچ تفاوتی میان دولتی و غیردولتی میان آنها نباشد؟ آیا مقصود این است که برخورد با همه انواع رسانه ها مشابه همدیگر باشند؟ و ...و... در این زمینه باید این مساله روشن شود.
به نظر می رسد که همان گونه که تفاوت زیادی میان انواع رسانه ها و انواع مالکیت های (دولتی، نیمه دولتی و خصوصی) و انواع محتواها و نیز شیوه های بازنمایی وجود دارد امکان یکسان سازی برخورد، برنامه ریزی و غیره در این زمینه وجود ندارد و این به معنای عدم تعادل یا توازن نیست. توازن اتفاقا در این است که به شکل مناسب برای هر مورد برخورد لازم صورت گیرد.
به همین دلیل تاکید می شود که یک نظام رسانه ای باید به شکل مناسب شیوه رفتاری با هر رسانه ای را متناسب با آن تعیین و تبیین کند.
*به نظر شما الگوگیری از سایر کشورها در زمینه تدوین قوانین، آیین نامه ها و نیز شیوه های ارتقای سواد رسانه ای و سواد اطلاعاتی تا چه حد ضرورت دارد و در فرآیند بومی سازی آن دقت نظر در کدام حوزه ها بیشتر باید مورد توجه قرار گیرد؟
قطعا بهره برداری از تجربیات و اقدامات کشورهای دیگر در این حوزه مهم است. به خصوص اینکه امروزه مسأله سواد رسانه ای و اطلاعاتی ابعاد گسترده ای پیدا کرده است، اما مهم این است که این تجربه به شکل کورکورانه و بدون توجه به فرهنگ اسلامی ـ ایرانی در کشور به اجرا در نیاید. تهیه و تدوین نسخه های بومی برای امر رسانه ای از ضروریات مهمی است که باید به شدت به آن توجه نمود.
بنده معتقدم که مثلا سواد رسانه ای را کاملا یک سواد انتقادی به شیوه حمله مداوم به حاکمیت به مثابه قدرت مطلق نمی دانم. این تفکر ریشه در کشمکش های شدید گفتمانی در غرب که بخشی از آن ریشه در نگاه انتقادی مکتب فرانکفورت و مقوله صنعت فرهنگ دارد و بخش دیگر آن به جامعه سرمایه داری بر می گردد که تنازع بر سر قدرت در همه ابعاد نهادینه شده است.
من می خواهم مفهوم جدیدی را در این زمینه مطرح کنم که ریشه در مباحث گفتمانی دارد. به نظر می رسد که امروز ما نیازمند «سواد گفتمانی» در رابطه با همه انواع پیام ها، اخبار و رسانه ها هستیم. سواد گفتمانی، در حقیقت به دنبال کشف گفتمان مسلط و غالب بر پیام ها، اخبار، گزارشات و محتواهای مختلف رسانه ای است که در هر رسانه وجود دارد.
مردم در همین انتخابات متوجه شده بودند که چه گفتمانی بر هر یک از نامزدها حاکم می باشد و در حقیقت به آن گفتمان رأی دادند. اطلاعات در این زمینه مهم اند، اما کشف معنای ورای اطلاعات باید قرائت شود که با سواد گفتمانی امکان پذیر است.
*نظر شما در خصوص تبلیغات دینی در ایران اعم از رسانه های رادیویی تلویزیون، مطبوعات، تبلیغات محیطی و نظایر آن به تفکیک چیست و الزامات تبلیغات دینی در جامعه ما چیست؟
تبلغات دینی در ایران در حال کلیشه ای شدن است. به عبارت دیگر، تبلیغات اسیر رسانه ها شده است که این تبلغات با رویکرد هر رسانه متفاوت است. در حالی که تبلیغ دینی بیش از آنکه باید توسط رسانه ها صورت گیرد، می باید به شکل چهره به چهره و در حقیقت در حوزه ارتباطات انسانی شکل گیرد. هر چه تبلیغات دینی به سمت رسانه ای شدن شدید برود، از عمق معنایی آن کاسته و به بازنمایی شکلی و تصویری و کلیشه ای آن افزوده می شود. متاسفانه، به دلیل حضور مؤثر و زیاد رسانه ها در زندگی روزمره، امکان جداشدن از این وضعیت وجود ندارد. در حقیقت یک ادغام تبلیغات- رسانه ایجاد شده است که معلوم نیست بتواند در حوزه دینی منعکس کننده واقعیت های عینی و ذهنی دین باشد.
*اهمیت دقت نظر در ارتباط با کودکان ( به عنوان افراد تاثیرپذیر و فاقد توانایی مدیریت خود ) و رسانه ها به خصوص فضای مجازی چیست و وضعیت جامعه ایرانی را در این زمینه چگونه می بینید؟
فضای مجازی یک فضای خوب/ بد است که باید میان این دو با آرامش، دقت و هوشیاری حرکت کرد. فضای مجازی قطعا در مراحل مختلف سنی معنای خاصی را دارد. برای یک کودک اهمیت محتوا به اندازه نمایش و سرگرمی نیست و به همین دلیل نوعی از «اغفال رسانه ای» در مورد کودکان صورت می گیرد. به عبارت دیگر، محتوا به شکل نمایشی و سرگرمی و به صورت آشکار و پنهان تولید می شود که حتی برای بزرگسالان کشف آن با مشکل روبرو می شود چه برسد به کودکان. از این نظر باید به این وضعیت توجه جدی کرد. در ایران، هنوز رویکرد جامعی در این زمینه وجود ندارد و این نیز شاید به دلیل بزرگی موضوع است. به عبارت دیگر هنوز در کشور تجربه کافی در این زمینه وجود ندارد. هنوز تحقیقات گسترده ای صورت نگرفته است و هنوز دانش کافی در این زمینه نداریم. هر چه تقریبا داریم ترجمه هایی است که از غرب وارد کشور شده اند و منعکس کننده وضعیت اجتماعی آنان است که قطعا با وضعیت اجتماعی ما متفاوت است.
*تلفیق و یا همراهی نظام رسانه ای را با نظام آموزش رسمی در ایران چگونه می بینید؟
هر نظامی در کشور باید به شکل مناسب وارد سیستم آموزشی نیز شود. به عبارت دیگر، سیستم آموزشی زمینه ای برای شناخت نظامهای دیگر کشور است. بنابراین باید نوعی از آمیختگی نظام ها در اینجا به وجود آید، اما این به معنای این نیست که هر چه در یک نظام باشد، بر شیوه آموزش نیز تأثیر مسلط داشته باشد. برخی از نظام ها برای اداره جامعه است. برخی برای برخورد با مسائل مختلف اجتماعی است. برخی نیز متوجه مسائل مربوط به رسانه هاست. اینکه همه این موارد، بدون توجه به الزامات هر یک، در سیستم آموزشی وارد شود یک امر غیرمطلوبی است. باید توجه شود که سیستم آموزشی با چه بخشهایی از نظام های موجود می تواند همخوانی علمی و آموزشی داشته باشد و به آن توجه گردد.